جدول جو
جدول جو

معنی پدراندر - جستجوی لغت در جدول جو

پدراندر
شوهر مادر، ناپدری
تصویری از پدراندر
تصویر پدراندر
فرهنگ فارسی عمید
پدراندر
(پِ دَ اَ دَ)
پدندر. شوهرمادر. ناپدری. شوی مادر. (فرهنگ اسدی نسخۀ آقای نخجوانی). راب ّ
لغت نامه دهخدا
پدراندر
پدر اندر
تصویری از پدراندر
تصویر پدراندر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مادراندر
تصویر مادراندر
نامادری، زن پدر، زن پدر کسی غیر از مادر او، مایندر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دراندن
تصویر دراندن
پاره کردن، چاک دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پسراندر
تصویر پسراندر
ناپسری، پسر همسر شخص از همسر دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
پرواز دادن، پرتاب کردن
به زبان آوردن کلمه به صورت ناگهانی و بداهه
به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
ویژگی رفتار یا عملکردی مانند پدران، کنایه از محبت آمیز
فرهنگ فارسی عمید
پیزاندروس، یکی از ژنرال های باستانی آتن و از جمله کسانی است که در تاریخ 401 قبل از میلاد جمهوری آن شهر را لغو و یک هیأت حاکمه مرکب از 400 تن تشکیل کرد، (قاموس الاعلام ترکی)، نیز رجوع به پیزاندروس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
عمیق. گود. ژرف. نغل. (لغت فرس اسدی نسخۀ خطی کتاب خانه نخجوانی) ، چاه عمیق. دورتک. دورفرود، کوزۀ فراخ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
نام لشکرگاهی در جهودان که آن شهری است آبادان و بانعمت و ناحیت ’مانشان’ به آن پیوسته است. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 96 و 97)
لغت نامه دهخدا
(پِ دَ رِ پِ دَ)
جدّ. نیا
لغت نامه دهخدا
(پِ دَ دَ)
پدر مادر. جدّ مادری. جدّ امی:
ز افراسیاب آن سپهدار چین
پدرمادر شاه ایران زمین.
فردوسی.
مکن گر ترا من (افراسیاب) پدرمادرم
ز تخم فریدون افسونگرم.
فردوسی.
چنین گفت کاین نامه سوی مهست
سرافراز پرویز یزدان پرست...
ز قیصر پدرمادر شیرنام
که پاینده بادا بر او نام و کام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَاَ دَ)
به معنی زن پدر که مادر غیرحقیقی باشد. مادندر مخفف آن. (آنندراج). زن پدر. (ناظم الاطباء). مادرندر. مایندر. زن پدر. نامادری. مادندر
لغت نامه دهخدا
(دَ اَ دَ)
نابرادری. برادر ناتنی. (شعوری ج 1 ورق 411)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
نام جبار کورنت که از 625 تا 585 قبل از میلاد فرمان رانده است. وی را یکی از حکماء سبعۀ یونان بشمار آرند
لغت نامه دهخدا
(پَ اَ دَ)
ناپدری. شوی مادر. پدراندر:
از پدر چون از پداندر دشمنی بیند همی
مادر از کینه بر او مانند مادندر شود.
لبیبی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دراندن
تصویر دراندن
پاره کردن چاک دادن دریدن شکافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
پرتاب کردن، پرواز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرانده
تصویر پرانده
پراندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
در خور پدر مانند پدر منسوب بپدر: (در نهان سوی ما (مسعود) پیغام فرستاد (حاجب) که امروز البته روی گفت نیست... . و ما آن نصیحت پدرانه قبول کردیم) (لیهقی)، همچون پدر مانند پدر: پدرانه سخن گفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسر اندر
تصویر پسر اندر
پسر زن از شوی دیگر پسر پدر از زن دیگر ناپسری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پداندر
تصویر پداندر
شوی مادر ناپدری پدراندر. پدپود آتش گیرنده حراقه پد پده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پد اندر
تصویر پد اندر
ناپدری، شوهر مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسراندر
تصویر پسراندر
((~. اَ دَ))
پسندر، ناپسری، پسری که از شوهر پیشین زن باشد یا پسری که از زن پیشین مرد باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
((پَ دَ))
پرواز دادن، پرتاب کردن، افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دراندن
تصویر دراندن
((دَ دَ))
درانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
Fatherly, Paternally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
Eject
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پاره کردن، گسلاندن، جدا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
выбрасывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
отеческий , по-отечески
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
ausstoßen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
väterlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پدرانه
تصویر پدرانه
батьківський , по-батьківськи
دیکشنری فارسی به اوکراینی