- پخچیدن
- کوفته شدن، پهن کردن
معنی پخچیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- پخچیدن
- کوفته شدن، پخش شدن، پهن شدن
- پخچیدن ((پَ دَ))
- پخچودن. پخشیدن. پخشودن، کوفته شدن، پهن گردیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کوفته شدن پهن گردیدن، پراکنیدن ترشح کردن رش رشاش
چین چین شدن پوست از آتش و حرارت و تپش و مانند آن، پژمردگان از غم آسیب زخم تبش و جز آن تافتن دل از غم تهیدستی پژمرده شدن، پژمرانیدن پخسانیدن، فراهم ترنجانیدن
پهن و کوفته شده پخش و برابر با زمین شده پخچوده
کوفته شدن و پهن گردیدن با پایا با ضربه و مانند آن پهن شدن پخچیدن پخشودن پخشیدن
فرو بردن میخ در چیزی و سر آنرا با چکش و مانند آن کوبیدن و پهن کردن محکم کردن چیزی در چیزی مانند میخی که در تخته زنند و دنباله آنرا از جانب دیگر خم دهند و محکم کنند
حلقه زدن
پخش شدن، پهن شدن، کوفته شدن
پژمردن، رنجیدن، گداختن، بخسیدن، بخس، پخس
پاشیدن، ریختن و پراکنده کردن هر چیز پاشیدنی، افشاندن، ریخته شدن و پراکنده شدن
پیچ و تاب خوردن، حلقه زدن، چرخیدن، پیچ خوردن چیزی به گرد چیز دیگر، درنوردیدن، درنوشتن، لوله کردن، پیچ دادن
پرچ کردن، کوبیدن و پهن کردن سر میخ که از یک طرف تخته یا چیز دیگر بیرون آمده باشد
کوفته شده، پهن شده
Meander, Wind
блуждать , наматывать
schlängeln, wickeln
блукати , намотувати
błąkać się, owijać
漫步 , 卷
deambular, enrolar
vagabondare, arrotolare
deambular, enrollar
errer, enrouler
dwalen, wikkelen
เดินไปมา , ม้วน
berjalan-jalan, menggulung
تمشّى , لفّ
टहलील करना , लपेटना
להסתובב , לַפֵּף
彷徨する , 巻く