پخچیده پخچیده پهن. کوفته شده. پخش و برابر با زمین شده. پخچوده. پهن شده. پهن گردیده: تیغت تن کوهسار انجیده گرزت سر روزگار پخچیده. سراج الدین راجی لغت نامه دهخدا
پیچیده پیچیده خمیده خم گشته پیچ یافته، در نوشته در نوردیده، ملفوف ملتوی مطوی: چه سر زد ز بلبل الا ای گل نو، که چون غنچه پیچیده ای پا بدامان ک (وحشی)، مشکل معقد (مطلب کلام سخن شعر) : هر عقده که در معنی ابیات مشکله و خیالات دقیق پیچیده شعرا پیش می آمدبه آسا فرهنگ لغت هوشیار