نضج. حالت و چگونگی چیزی که پخته باشد. رسیدگی. ینع: هر یکی با جنس خود در کرد خود از برای پختگی نم میخورد. مولوی. ، عقل. حزم. احتیاط. متانت. سنجیدگی. نباهت. وزن. باتجربگی. آزمودگی: فزون کرد ارچه سفر رود مرد همان پختگی به بود سود مرد بکان کندن ار دست تو گشت ریش مخور غم که سود از زیان است بیش. امیرخسرو
نضج. حالت و چگونگی چیزی که پخته باشد. رسیدگی. یَنع: هر یکی با جنس خود در کرد خود از برای پختگی نم میخورد. مولوی. ، عقل. حَزم. احتیاط. متانت. سنجیدگی. نباهت. وزن. باتجربگی. آزمودگی: فزون کرد ارچه سفر رودِ مرد همان پختگی به بود سود مرد بکان کندن ار دست تو گشت ریش مخور غم که سود از زیان است بیش. امیرخسرو
خامی. پخته نبودن. خامی گوشت و امثال آن. سلغ، کال بودن میوه. نارس بودن، بی تجربگی. ناآزمودگی. ناسنجیدگی، جلفی. بی وقاری. سبکی. سبکسری. بی احتیاطی. بی وقاری
خامی. پخته نبودن. خامی گوشت و امثال آن. سَلَغ، کال بودن میوه. نارس بودن، بی تجربگی. ناآزمودگی. ناسنجیدگی، جلفی. بی وقاری. سبکی. سبکسری. بی احتیاطی. بی وقاری