- پخت
- مسطح، پهن، پخش
معنی پخت - جستجوی لغت در جدول جو
- پخت
- ویژگی چیزی که لبۀ آن گرد باشد و تیزی نداشته باشد، پخ
رخت،برای مثال گر موج خیز حادثه سر بر فلک زند / عارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش (حافظ - ۵۸۸)
- پخت ((پُ))
- عمل یا فرایند پختن، هر یک از نوبت های پختن محصولی به ویژه آن چه در تنور یا کوره پخته می شود، لگد مطلقاً، خواه اسب بر کسی زند و خواه آدم و حیوانات دیگر
- پخت ((پَ))
- چیز پهن و صاف که لبه آن گرد باشد و تیزی نداشته باشد، پخ
- پخت
- پختن، مادۀ خوراکی را روی آتش گذاشتن و حرارت دادن تا قابل خوردن شود، طبخ کردن، نرم و قابل خوردن شدن مواد غذایی توسط حرارت، طبخ شدن ، اشیای سفالی را در کوره گذاشتن و حرارت دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوسفند سه یا چهار ساله نر. آنچه باتش پزند تا در خور استفاده گردد آنچه باتش گرم و نرم و قابل خوردن شده طبخ شده مقابل خام نپخته، رسیده یانع نضیج مقابل نارسیده نرسیده نارس خام کال. یا میوه پخته. میوه رسیده، تمام کامل بی عیب و نقص، آنکه از افراط و تفریط اندیشه بیرونستظزموده با تدبیرنیک اندیشیده جا افتاده مجرب گران سنگ محتاط فهمیده. سنجیده منتبه. یا مرد زن پخته. مرد زن مجرب، دانا عاقل، واصل، جمع پختگان. یا پختگان حقیقت. دانایان اسرار واصلان حق، رنگی که بحد اشباع رسیده باشد، گل شکل گرفته پس از بیرون آمدن از کوره مقابل خام. یا خط پخته. خطی نیکو که از روی تعلیم و دستور باشد که صاحب آن بسیار کتابت کرده باشد، یا زر پخته. که از غل و غش پاک کرده باشند زر گداخته زرناب. یا کاغذ پخته. کاغذی که آهار و مهره داشته باشد، یا نان پخته. نعمتی که با رنج بدست آمده باشد: خدا نان پخته ای برایش رسانده. یا نوشته (کتاب) پخته. که مطالب آن با تحقیق و مطالعه دقیق نوشته شده باشد
طبخ کردن، پزیدن
غذای طبخ شده و قابل خوردن، مقابل خام، میوۀ رسیده، کنایه از شخص باتجربه، کاردان، عاقل و دانا، برای مثال بسیار سفر باید تا پخته شود خامی / صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی (سعدی۲ - ۵۸۷)
مادۀ خوراکی را روی آتش گذاشتن و حرارت دادن تا قابل خوردن شود، طبخ کردن، نرم و قابل خوردن شدن مواد غذایی توسط حرارت، طبخ شدن
اشیای سفالی را در کوره گذاشتن و حرارت دادن
اشیای سفالی را در کوره گذاشتن و حرارت دادن
پشتو، زبان بومی مردم افغانستان که شعبه ای از زبان فارسی و مخلوط از لغات فارسی و عربی و هندی است و با الفبای فارسی نوشته می شود
Cooked
Bake, Cook
варёный
печь , готовить
gekocht
backen, kochen
варений
пекти , готувати
gotowany
piec, gotować
烘焙 , 做饭
cozido
assar, cozinhar
cuocere al forno, cucinare
cocido
hornear, cocinar
cuire au four, cuisiner
gekookt
bakken, koken