جدول جو
جدول جو

معنی پخت - جستجوی لغت در جدول جو

پخت
ویژگی چیزی که لبۀ آن گرد باشد و تیزی نداشته باشد، پخ
رخت، برای مثال گر موج خیز حادثه سر بر فلک زند / عارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش (حافظ - ۵۸۸)
تصویری از پخت
تصویر پخت
فرهنگ فارسی عمید
پخت
پختن، مادۀ خوراکی را روی آتش گذاشتن و حرارت دادن تا قابل خوردن شود، طبخ کردن، نرم و قابل خوردن شدن مواد غذایی توسط حرارت، طبخ شدن ، اشیای سفالی را در کوره گذاشتن و حرارت دادن
تصویری از پخت
تصویر پخت
فرهنگ فارسی عمید
پخت
(قَ کَدَ)
طبخ. پزش، مقداری از چیزی که در یک بار پزند یا در یک بار دردیگ کنند: یک پخت قهوه. یک پخت فلفل. یک پخت چای.
ترکیب ها:
-پل و پخت. دست پخت. دم پخت. مغزپخت. نیم پخت. رجوع به ردیف و ردۀ همین کلمات شود.
، طرز و حالت و شکل پختن، لگد. لگد را گویند مطلقاً خواه اسب بر کسی زند و خواه آدمی و حیوانات دیگر. (برهان). تیپا.
- پخت کردن، طبخ کردن: این نانوائی پخت نمی کند
لغت نامه دهخدا
پخت
مسطح، پهن، پخش
تصویری از پخت
تصویر پخت
فرهنگ لغت هوشیار
پخت
((پَ))
چیز پهن و صاف که لبه آن گرد باشد و تیزی نداشته باشد، پخ
تصویری از پخت
تصویر پخت
فرهنگ فارسی معین
پخت
((پُ))
عمل یا فرایند پختن، هر یک از نوبت های پختن محصولی به ویژه آن چه در تنور یا کوره پخته می شود، لگد مطلقاً، خواه اسب بر کسی زند و خواه آدم و حیوانات دیگر
تصویری از پخت
تصویر پخت
فرهنگ فارسی معین
پخت
آشپزی، طباخی، طبخ
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پختو
تصویر پختو
پشتو، زبان بومی مردم افغانستان که شعبه ای از زبان فارسی و مخلوط از لغات فارسی و عربی و هندی است و با الفبای فارسی نوشته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پختن
تصویر پختن
مادۀ خوراکی را روی آتش گذاشتن و حرارت دادن تا قابل خوردن شود، طبخ کردن، نرم و قابل خوردن شدن مواد غذایی توسط حرارت، طبخ شدن
اشیای سفالی را در کوره گذاشتن و حرارت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخته
تصویر پخته
غذای طبخ شده و قابل خوردن، مقابل خام، میوۀ رسیده، کنایه از شخص باتجربه، کاردان، عاقل و دانا، برای مثال بسیار سفر باید تا پخته شود خامی / صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی (سعدی۲ - ۵۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پختن
تصویر پختن
طبخ کردن، پزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گوسفند سه یا چهار ساله نر. آنچه باتش پزند تا در خور استفاده گردد آنچه باتش گرم و نرم و قابل خوردن شده طبخ شده مقابل خام نپخته، رسیده یانع نضیج مقابل نارسیده نرسیده نارس خام کال. یا میوه پخته. میوه رسیده، تمام کامل بی عیب و نقص، آنکه از افراط و تفریط اندیشه بیرونستظزموده با تدبیرنیک اندیشیده جا افتاده مجرب گران سنگ محتاط فهمیده. سنجیده منتبه. یا مرد زن پخته. مرد زن مجرب، دانا عاقل، واصل، جمع پختگان. یا پختگان حقیقت. دانایان اسرار واصلان حق، رنگی که بحد اشباع رسیده باشد، گل شکل گرفته پس از بیرون آمدن از کوره مقابل خام. یا خط پخته. خطی نیکو که از روی تعلیم و دستور باشد که صاحب آن بسیار کتابت کرده باشد، یا زر پخته. که از غل و غش پاک کرده باشند زر گداخته زرناب. یا کاغذ پخته. کاغذی که آهار و مهره داشته باشد، یا نان پخته. نعمتی که با رنج بدست آمده باشد: خدا نان پخته ای برایش رسانده. یا نوشته (کتاب) پخته. که مطالب آن با تحقیق و مطالعه دقیق نوشته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخته
تصویر پخته
((پُ تِ))
رسیده، تمام، کامل، باتدبیر، آزموده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پختن
تصویر پختن
((پُ تَ))
کنایه از آماده کردن، مهیا ساختن، با تجربه و کارآزموده گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پخته
تصویر پخته
((پَ تِ))
پنبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پخته
تصویر پخته
Cooked
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پختن
تصویر پختن
Bake, Cook
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پخته
تصویر پخته
cuit
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پختن
تصویر پختن
cuire au four, cuisiner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پخته
تصویر پخته
gekocht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پختن
تصویر پختن
backen, kochen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پخته
تصویر پخته
варений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پختن
تصویر پختن
пекти , готувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پخته
تصویر پخته
gotowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پختن
تصویر پختن
piec, gotować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پخته
تصویر پخته
煮熟的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پختن
تصویر پختن
烘焙 , 做饭
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پخته
تصویر پخته
cozido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پختن
تصویر پختن
assar, cozinhar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پخته
تصویر پخته
cotto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پختن
تصویر پختن
cuocere al forno, cucinare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پخته
تصویر پخته
cocido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پختن
تصویر پختن
hornear, cocinar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پختن
تصویر پختن
печь , готовить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پخته
تصویر پخته
варёный
دیکشنری فارسی به روسی