جدول جو
جدول جو

معنی پخت

پخت
(قَ کَدَ)
طبخ. پزش، مقداری از چیزی که در یک بار پزند یا در یک بار دردیگ کنند: یک پخت قهوه. یک پخت فلفل. یک پخت چای.
ترکیب ها:
-پل و پخت. دست پخت. دم پخت. مغزپخت. نیم پخت. رجوع به ردیف و ردۀ همین کلمات شود.
، طرز و حالت و شکل پختن، لگد. لگد را گویند مطلقاً خواه اسب بر کسی زند و خواه آدمی و حیوانات دیگر. (برهان). تیپا.
- پخت کردن، طبخ کردن: این نانوائی پخت نمی کند
لغت نامه دهخدا