جدول جو
جدول جو

معنی پجول - جستجوی لغت در جدول جو

پجول
(پُ)
بجول. پژول. بژول. شتالنگ. اشتالنگ. کعب. قاب. غاب:
نه اقعس سرون و نه نقرس دو پا
نه اکفس پجول و نه شم ز استر.
ابوعلی الیاس (از فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
پجول
اشتالنگ شتالنگ استخوان کعب قاب
تصویری از پجول
تصویر پجول
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پژول
تصویر پژول
بجول، استخوانی که در مچ پایین دو غوزک قرار دارد، استخوان بندگاه پا و ساق، شتالنگ، کعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنجول
تصویر پنجول
چنگال، پنجۀ درندگان، پنجۀ گربه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بجول
تصویر بجول
استخوانی که در مچ پایین دو غوزک قرار دارد، استخوان بندگاه پا و ساق، شتالنگ، کعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجول
تصویر عجول
شتابنده، کسی که با سرعت و شتاب کاری انجام می دهد
فرهنگ فارسی عمید
پس ماندن. بازپس ماندن. درنگ کردن. تأخر. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فروشدن چشم بمغاک. (از منتهی الارب). گود افتادن چشم
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دور. بعید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حجل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
شرمگین. شرمگن. شرمسار. آنکه بسیار شرم آورد. شرمناک
لغت نامه دهخدا
(اِ)
معظم و مکرم گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بجاله، مانع رشد جسمی شدن: فلان بیماری او را چزاند، مایۀ سوختن و پژمرده شدن او شد
لغت نامه دهخدا
(بُ)
استخوان شتالنگ که نام عربیش کعب است. (برهان قاطع) (فرهنگ نظام). بژل. بژول. کعب. اشتالنگ. غاب. قاب. بجل به حذف واو نیز به همین معنی است. (آنندراج). قاب که کودکان بازند. (یادداشت مؤلف). بجل. (ناظم الاطباء) ، تعذیب کردن و آن نوعی از سیاست می باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
در تداول کودکان و زنان، صورتی از پنجه با ناخنهای تیز و دراز
لغت نامه دهخدا
(پَ)
بژول. بجول. پجول. شتالنگ. اشتالنگ. کعب. غاب. قاب. قاپ. چنگالۀ کوب. (زمخشری ص 40) :
نه اقعس سرون و نه نقرس دوپای
نه اکفس پژول و نه شم (شاید: سم) ز استر.
بوعلی الیاس (از لغت نامۀ اسدی).
چه که بر تخت ناز خسبی خوش
چه که بر گل نهی دو دست و پژول.
، پستان زنان. پستان نرم، فندق. بندق، گلوله ای که طفلان بدان بازی کنند. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
تالاری باشد که بر بالاخانه سازند. (برهان قاطع). صاحب فرهنگ جهانگیری پکوک را بمعنی عمارت عالی آورده است و ظاهراً لفظ پکوک محرف پکول است
لغت نامه دهخدا
تصویری از هجول
تصویر هجول
فراخ چوز، تباهکار: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکول
تصویر پکول
تالاری باشد که بر بالا خانه سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجول
تصویر پنجول
پنجه گربه و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از 7 قطعه استخوان مچ پا که در فاصله بین دو قوزک پا قرار دارد. این استخوان را در تداول عوام استخوان قاب نامند بجل شتالنگ اشتالنگ قاب کعب اشتق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتول
تصویر پتول
هوای ناصاف و کدر (گویش سیستانی)، هوای وتر، هوای بد، هوای بتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زجول
تصویر زجول
گردونه دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجول
تصویر خجول
در تازی خجلان: شوره ور چکسا شرمین شرمگین شرم زده شرمسار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سجل، دول بزرگ (دول دلو) آبدان های بزرگ چشم پر اشک، بز پر شیر، چشمه پر آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشول
تصویر پشول
نفرین دعای بد لعنت پشول
فرهنگ لغت هوشیار
اشتالنگ کعب قاب بجول پجول، گلوله ای که طفلان بدان بازی کنند، فندق بندق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجول
تصویر عجول
نیک شتابنده، کسی که با سرعت و شتاب کاری را انجام دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجول
تصویر عجول
((عَ))
شتابکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خجول
تصویر خجول
((خَ))
شرمگین، شرمنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پژول
تصویر پژول
((پَ))
استخوان بین دو قوزک پا، پستان زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پکول
تصویر پکول
((پَ))
تالاری باشد که بر بالا خانه سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنجول
تصویر پنجول
((پَ))
ناخن دست انسان یا پنجه برخی از حیوانات مانند گربه، پلنگ و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بجول
تصویر بجول
((بُ جُ))
کعب، استخوان پاشنه پا، آشتالنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عجول
تصویر عجول
بی شکیب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خجول
تصویر خجول
شرمسار
فرهنگ واژه فارسی سره