- پاپیچ
هر چیزی که به پا بپیچند، آنچه به پا بپیچند، نواری که به ساق پا می پیچند، مچ پیچ
معنی پاپیچ - جستجوی لغت در جدول جو
- پاپیچ
پاتابه، بادیج، پالیک،
پای پیچنده، به پای پیچنده،
- عمل کسی پاپیچ او شدن، نتیجۀ گناهی عاید او گردیدن
پای پیچنده، به پای پیچنده،
- عمل کسی پاپیچ او شدن، نتیجۀ گناهی عاید او گردیدن
- پاپیچ
عشقه
- پاپیچ
کنایه از مزاحم، نواری که به ساق پا پیچند، چارق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در پی، پیرو
پاپی بودن: پاپی شدن، کنایه از در پی کسی یا کاری بودن، کسی یا کاری را دنبال کردن، در امری اصرار ورزیدن
پاپی شدن: کنایه از در پی کسی یا کاری بودن، کسی یا کاری را دنبال کردن، در امری اصرار ورزیدن
پاپی بودن: پاپی شدن، کنایه از در پی کسی یا کاری بودن، کسی یا کاری را دنبال کردن، در امری اصرار ورزیدن
پاپی شدن: کنایه از در پی کسی یا کاری بودن، کسی یا کاری را دنبال کردن، در امری اصرار ورزیدن
(پُ)
لغت نامه دهخدا
پرشکن. بسیارنورد. بسیارچین، پراندوه. پرغم. مضطرب:
یکی گفتش که بس آهسته کاری
بدین آهستگی بر خر چه داری
بگفتا هیچ دل پرپیچ دارم
اگر این خر بیفتد هیچ دارم.
عطار
یکی گفتش که بس آهسته کاری
بدین آهستگی بر خر چه داری
بگفتا هیچ دل پرپیچ دارم
اگر این خر بیفتد هیچ دارم.
عطار
پیچک:
رسد شانه ای تا به شمشاد پیچ
ز واپیچ و ریحان گیسوی تو،
ملاطغرا (از بهار عجم و آنندراج)،
ز واپیچ یک عشق پیچان او
دگرگون نماید درختان او،
ملاطغرا (در تعریف باغ احمدنگر از بهار عجم و آنندراج)، رجوع به پیچ و پیچ واپیچ شود
رسد شانه ای تا به شمشاد پیچ
ز واپیچ و ریحان گیسوی تو،
ملاطغرا (از بهار عجم و آنندراج)،
ز واپیچ یک عشق پیچان او
دگرگون نماید درختان او،
ملاطغرا (در تعریف باغ احمدنگر از بهار عجم و آنندراج)، رجوع به پیچ و پیچ واپیچ شود
پیچاپیچ، پیچ درپیچ، خمناک
متضاد: راست، مستقیم
متضاد: راست، مستقیم
پیچ خوردن پا، سرگردانی در کار که خود شخص مسبب آن باشد
