جدول جو
جدول جو

معنی پاپوش - جستجوی لغت در جدول جو

پاپوش
کفش پا افزار (مطلقا)، (خصوصا) کفش راحتی مخمل مزین به یراقهای طلا و دانه های الماس بدلی که یک قرن پیش زنان ایرانی در داخل منزل آنرا بپامیکردند، عایق و مانع و سدی که در راه پیشرفت یا زندگانی مردم ایجاد کنند
فرهنگ لغت هوشیار
پاپوش
کفش، پوششی برای محافظت از پا، پااوزار، پایدان، لخا، پاافزار، پایزار، لکا
پاپوش دوختن: کنایه از توطئه و پرونده سازی کردن برای کسی
تصویری از پاپوش
تصویر پاپوش
فرهنگ فارسی عمید
پاپوش
کفش، پای افزار، مجازاً گرفتاری، دردسر
پاپوش درست کردن برای کسی: کنایه از برای کسی ایجاد دردسر کردن
پاپوش دوختن برای کسی: کنایه از توطئه کردن برای کسی
تصویری از پاپوش
تصویر پاپوش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاپوک
تصویر پاپوک
(دخترانه)
نعنای دشتی با گل آذینی مانند سنبل در بخش خراسان
فرهنگ نامهای ایرانی
شاخه باریکی که در پای بعض درختان از قبیل چنار تبریزی تمشک آلو گوجه فندق و غیره میروید و آنها در حقیقت جوانه ها و ساقه های جوان و نو رسته ای از ریشه گیاه اصلی هستند. ممکنست این پاجوشها نزدیک تنه اصلی یعنی کاملا پای درخت و یا دور از تنه اصلی باشند ولی در هر حال با ریشه درخت اصلی ارتباط دارند از این پاجوشها در باغبانی برای ازدیاد گیاهان استفاده میکنند، شاخه ای که پس از کف بر کردن درختی روید نوچه شکیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپول
تصویر پاپول
فرانسوی کرک های بسیار ریز درهم تافته پتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا پوش
تصویر پا پوش
کفش، پای افزار، نعل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالوش
تصویر پالوش
کافور مغشوش پالوس بالوس بالوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاجوش
تصویر پاجوش
نهال نازک و باریکی که در پای بعضی از درختان می روید، و از آن ها برای ازدیاد درختان استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
شاخۀ باریکی که از پای درخت می روید و چسبیده به ریشۀ درخت است و می توان آن را از ریشۀ اصلی جدا کرد و در جای دیگر کاشت. گاه آن را در زمین می خوابانند و قسمت پایین آن را زیر خاک می کنند تا ریشه بدواند و سال بعد درمی آورند و در جای دیگر می کارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاوش
تصویر پاوش
ابراء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاپوش دوزی
تصویر پاپوش دوزی
وسیله گرفتاری دیگران را فراهم کردن مردم را در مخمصه قرار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه برای دیگران تولید درد سر و مخمصه کند آنکه در راه کسان عایق و مانعی ایجاد کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپوش دوختن
تصویر پاپوش دوختن
پاپوش دوختن برای کسی. توطئه کردن ضد وی
فرهنگ لغت هوشیار
پا پوش درست کردن برای کسی مانع ایجاد کردن برای وی بهانه تراشیدن برای گرفتار ساختن او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپوش دوختن
تصویر پاپوش دوختن
کنایه از توطئه و پرونده سازی کردن برای کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاپوش دوختن
تصویر پاپوش دوختن
کنایه از توطئه کردن برای کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاپوش درست کردن
تصویر پاپوش درست کردن
کنایه از برای کسی ایجاد دردسر کردن
فرهنگ فارسی معین