جدول جو
جدول جو

معنی پاپوش

پاپوش
کفش، پای افزار، مجازاً گرفتاری، دردسر
پاپوش درست کردن برای کسی: کنایه از برای کسی ایجاد دردسر کردن
پاپوش دوختن برای کسی: کنایه از توطئه کردن برای کسی
تصویری از پاپوش
تصویر پاپوش
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پاپوش

پاپوش

پاپوش
کفش پا افزار (مطلقا)، (خصوصا) کفش راحتی مخمل مزین به یراقهای طلا و دانه های الماس بدلی که یک قرن پیش زنان ایرانی در داخل منزل آنرا بپامیکردند، عایق و مانع و سدی که در راه پیشرفت یا زندگانی مردم ایجاد کنند
فرهنگ لغت هوشیار

پاپوش

پاپوش
کَفش، پوششی برای محافظت از پا، پااَوزار، پایدان، لَخا، پااَفزار، پایزار، لَکا
پاپوش دوختن: کنایه از توطئه و پرونده سازی کردن برای کسی
پاپوش
فرهنگ فارسی عمید

پاپوش

پاپوش
کفش، پای افزار، پاافزار، پوزار، پااوزار، نعل، حِذاء:
به اقتضای زمان کار خویشتن بگذار
که سعی بیهده پاپوش میدرد، ’مثل است’،
سلیم،
- پاپوش برای شیطان دوختن، سخت گربز بودن،
- پاپوش برای کسی دوختن، او را بزحمت و رنج و تعب وزیان و خسارتی دچار کردن، به حیله او را گناهکار یامدیون کردن
لغت نامه دهخدا

پاجوش

پاجوش
شاخه باریکی که در پای بعض درختان از قبیل چنار تبریزی تمشک آلو گوجه فندق و غیره میروید و آنها در حقیقت جوانه ها و ساقه های جوان و نو رسته ای از ریشه گیاه اصلی هستند. ممکنست این پاجوشها نزدیک تنه اصلی یعنی کاملا پای درخت و یا دور از تنه اصلی باشند ولی در هر حال با ریشه درخت اصلی ارتباط دارند از این پاجوشها در باغبانی برای ازدیاد گیاهان استفاده میکنند، شاخه ای که پس از کف بر کردن درختی روید نوچه شکیر
فرهنگ لغت هوشیار