- پانویس ((نِ))
- زیرنویس، پانوشت، پان وشته، آن چه جدا از متن اصلی باشد
معنی پانویس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تخریج، از نو نوشتن
نانوشته، نوشته نشده، ازقلم افتاده
نوشته نشده ازقلم افتاده: چندقلم نانویس داریم، ثبت نشده روی کاغذ نیامده: حساب نانویس، آنکه یاآنچه ننویسدظنکه درنوشتن روان نیست: قلم نانویس
لقب مشاوران مخصوص امپراتوران روم
فرانسوی فزونروده آویزه زایده کیسه مانند کوچکی است در قسمت تحتانی اعور آویزه ضمیمه اعور زایده روده کور، قسمتی از اندامهای حشرات (از قبیل پنجه و آرواره ها)
آویزه، فزون روده
عنوان، عنوان
محلول نمک که جهت شستن پاهای بیمار درست کنند
عمل پاکنویس
لوله خمیده
نام نخستین ماه سال میلادی که آغاز آن تقریباً برابر هفدهم دیماه جلالی است و سی و یکروز است
دویمی مونث ثانی مونث ثانوی: طبیعت ثانویه
بزات نویس، قباله نویس، مستوفی
پیروان مانی، مانویان، آیین مانی
شغل و عمل پادو، دوندگی در پی کاری
آنکه نوشتن نداند، آنکه نتواند بنویسد
آب رو باریکی که گرداگرد حوض درست می کنند،
پله یا لبۀ حوض که در آنجا پاهای خود را می شویند، جای شستن پا،
محلولی که از نمک، خردل یا داروهای دیگر برای شستن پاهای بیمار درست کنند
پاشویه دادن: شستن پاهای بیمار با محلول نمک یا خردل یا داروی دیگر برای تخفیف تب و حرارت بدن
پاشویه کردن: شستن پاهای بیمار با محلول نمک یا خردل یا داروی دیگر برای تخفیف تب و حرارت بدن، پاشویه دادن
پله یا لبۀ حوض که در آنجا پاهای خود را می شویند، جای شستن پا،
محلولی که از نمک، خردل یا داروهای دیگر برای شستن پاهای بیمار درست کنند
پاشویه دادن: شستن پاهای بیمار با محلول نمک یا خردل یا داروی دیگر برای تخفیف تب و حرارت بدن
پاشویه کردن: شستن پاهای بیمار با محلول نمک یا خردل یا داروی دیگر برای تخفیف تب و حرارت بدن، پاشویه دادن
کسی که از روی نوشته ای نسخه برداری می کند، رونوشت
آنچه به شکل زانوی خمیده باشد، لولۀ خمیده، تنبوشۀ خمیده
مانویت در فارسی مانویه در فارسی زندیکی زندیکی گری مانی گروی
صحیح لگاریتم را مفسرو جزو اعشاری آنرا مانتیس گویند. توضیح باتوجه بمعنی لگاریتم و صفر مفسر و مانتیس همواره مفسر اعداد از یک تا نه صفرو مانتیس کلیه قوای صحیح ده نیز صفر می باشد
چین خوردگیهای زمین که بشکل ناو است
آنکه نوشتن نداندامی: اگربودی کمال اندرنویسایی وخوانایی چراآن قبله کل نانویسابودوناخواناک
((یِ))
فرهنگ فارسی معین
آب گرمی که نمک یا خردل را در آن حل کرده و به وسیله آن پای بیمار را بشویند، آبراه کوچک در اطراف حوض