جدول جو
جدول جو

معنی پانسمان - جستجوی لغت در جدول جو

پانسمان
پوشش پارچه ای که برای محافظت از زخم روی آن بسته می شود
تصویری از پانسمان
تصویر پانسمان
فرهنگ فارسی عمید
پانسمان
(سِ)
شستن و بستن قروح و جراحات. مرهم گذاری
لغت نامه دهخدا
پانسمان
مرهم گذاری
تصویری از پانسمان
تصویر پانسمان
فرهنگ لغت هوشیار
پانسمان
((س ِ))
شستن و بستن زخم و جراحت
تصویری از پانسمان
تصویر پانسمان
فرهنگ فارسی معین
پانسمان
زخم بندی
تصویری از پانسمان
تصویر پانسمان
فرهنگ واژه فارسی سره
پانسمان
زخم بندی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پانسمان
۱ـ اگر خواب ببینید پانسمان می شوید، علامت آن است که ثروتی به دست می آورید که پایدار نیست. ، ۲ـ اگر مردی خواب ببیند همسرش لباسی از جنس باند پانسمان بر تن کرده است، نشانه آن است که روی همسر خود تأثیری قدرتمند خواهد داشت.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارسمان
تصویر ارسمان
(پسرانه)
نام پهلوانی در کتاب سیرت جلال الدین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اندمان
تصویر اندمان
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر طوس سردار ایرانی و از سپاهیان کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پارسان
تصویر پارسان
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی سیرجان
فرهنگ نامهای ایرانی
مجلس نمایندگان ملت در کشورهای مشروطه و جمهوری که در آنجا قوانین را تصویب می کنند و به کارهای قوۀ مجریه رسیدگی می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راندمان
تصویر راندمان
کارکرد، بازده، در علم فیزیک نسبت کار مفید یک دستگاه به مقدار انرژی که در آن به کار می رود، بازده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پانسیون
تصویر پانسیون
خانه یا مؤسسه ای که در ازای دریافت ماهیانۀ مبلغ معینی، مسکن و خوراک در اختیار افراد قرار دهد
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
بهرۀ کارکرد. نتیجۀ کار و کوشش. میزان موفقیت در کار. بازده. ضریب انتفاع. (واژه های فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
مرکّب از: پاک = بخش + ستان ’پسوند’ ضمناً نشانۀ اختصاری پنج بخش: پنجاب، افغانی (صوبه سرحد، ، کشمیر، سند، بلوچستان پاکستان) قانون استقلال هند در 4 ژوئیه 1947 میلادی (آدینۀ 12 تیر 1326 هجری شمسی) از مجلس عوام انگلستان گذشت و بموجب آن در اوت 1947 میلادی از متصرفات انگلیسی هند، دو کشور پاکستان و هندوستان بوجود آمد. استقلال پاکستان مرهون کوشش بسیار مرحوم محمدعلی جناح است. پاکستان به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم میشود و مساحت کل آن 9350000 کیلومتر مربع است که از این مقدار 329000 کیلومتر مربع مساحت پاکستان غربی است. پاکستان غربی شامل بلوچستان، ایالت افغان، پنجاب، سند، و پاکستان شرقی شامل دو ناحیۀ بنگال و آسام است. رود سند پاکستان غربی و شعب رودهای گنگ و براهماپوترا پاکستان شرقی را مشروب می سازد. پاکستان حکومت جمهوری دارد و پایتخت آن شهر راول پندی است، سابقاً کراچی پایتخت بوده است. محصولات عمده آن برنج، گندم، پنبه، چای، نیشکر، الیاف گیاهی، پشم و پوست است. ذخایر زیرزمینی نمک، گوگرد، گچ، کرومیت، نفت، زغال، پنبۀ کوهی آنتیموان و غیره است. در 28 مه 1955 قانون اساسی جدید پاکستان تصویب گردید و در 23 مارس 1956 ژنرال اسکندر میرزا به ریاست جمهوری رسید. 88% مردم آن مسلمان و بقیه هندو و مسیحی و عده کمی زردشتی و بودایی هستند. زبانهای رسمی آن اردو، انگلیسی و بنگالی است
لغت نامه دهخدا
(دُ)
پندوان. منسوب به پاندو یکی از خاندانهای قدیم پادشاهی هند. رجوع به مجمل التواریخ والقصص صص 108، 110 تا 116 و کتاب الجماهر ص 37 شود
لغت نامه دهخدا
پایدامن، جائی را گویند از دامن که بر زمین نزدیک باشد، (تتمۀ برهان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دیهی به جنوب شرقی قم
لغت نامه دهخدا
(لُ / لِ)
مجلس عوام. مجلس شوری. مجلس شورای ملی. ندوه. دارالندوه، انجمن بزرگان مملکت در دربار سابق فرانسه، دیوان عالی عدلیه پیش از 1791م. علاوه بر مأمورینی که عهده دار قضاء در امور بورژواها و عوام الناس بودند در دورۀ فئودالیته (ملوک الطوائف) پادشاهان فرانسه در دربار خود مجلسی ترتیب داده بودند که خود بر آن ریاست داشتند و آن مرکب از پرها یعنی اعضای شورای عالی بود. این مجلس بنام شورای سلطنتی در مسائلی که پادشاه بدوارجاع میکرد تحقیق و رسیدگی میکرد و چون اندک اندک به نسبت وسعت قلمرو سلطنت بر کارهای شوری افزوده شد آنرا به دو قسمت کردند نخست شورای اعظم یا شورای سلطنتی که مأمور مسائل اداری بود و دوم انجمن قضائی که متکفل تأمین عدالت بود. این تقسیم مهم در زمان لوئی نهم صورت گرفت و همین پادشاه بود (نه چنانکه گفته اند فیلیپ لوبل) که انجمن قضائی را که پایۀ پارلمان گردید، ثبات بخشید. پارلمان شامل سه مجلس میشد: نخست مجلس اعظم و دیگر مجلس مرافعات و سوم مجلس تحقیق و رسیدگی. پارلمان در امور دیگری از قبیل مسائل سیاسی وتعلیماتی نیز مداخله میکرد. و چون شوری مکلف تدوین قوانین نیز بود چنین استنباط میشود که حق استیضاح ازدولت و حکومت را نیز داشته است و از این حق هم چند بار استفاده کرده است و اگرچه شاه بر شوری ریاست داشت ولی عموماً ملت در مقابل شاه از شوری حمایت میکرد و همین امر خود موجب تعدیل استبداد سلاطین میگردید و بهمین سبب هم پارلمان توانست با سیاست مالی (مازارن) و بعد از او با استبداد مفرط (لوئی پانزدهم) مبارزه کند. شواری عالی قضائی پاریس همچنانکه در دربار سلطنتی توسعه می یافت بواسطۀ تشکیلات منظم و نیرومند و استفاده از اصل وراثت مشاغل، در نواحی مختلف کشور فرانسه نیز تشکیل و تکمیل میشد. در سال 1770م./ 1183هجری قمری رئیس عدلیۀ موپئو مصمم شد که عدلیۀ سلطنتی را بر مبانی جدید استوار کند ولی مؤسسۀ او یعنی پارلمان موپئو پیشرفتی نکرد و زود منحل شد. در سال 1789م.1203/هجری قمری در فرانسه سیزده پارلمان وجود داشت و از آنجمله پارلمان نانسی بود که به سال 1775م./ 1188هجری قمری تأسیس شد. حدود اختیارات پارلمانها متفاوت بود و پارلمان پاریس بر همه آنها حکومت میکرد
لغت نامه دهخدا
صاحب سامان، ناظر، ناظری که شغلش تهیۀ میز و سفرۀ بزرگان باشد، (ناظم الاطباء) (آنندراج)، صاحب ثروت، متمول:
اثر بکشور عشق تو خانسامان است،
_ (l50k) _
اثر، (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
دهی است از دهات سدن رستاق آمل. (از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 168) ، کنایه از راندن و دور کردن کسی را از پیش باشد. (آنندراج) (برهان قاطع). کنایه از راندن و نگاه داشتن کسی را برجای خود که تعدی نکند. (انجمن آرای ناصری). راندن و دور کردن کسی را ازپیش. (ناظم الاطباء) ، کنایه از باز داشتن و نگاه داشتن چیزی. (آنندراج) (برهان قاطع).
- بانگ بر ابلق زدن، فریاد کردن بر عدم مساعدت بخت. (ناظم الاطباء). یعنی زمانه و روزگاررا زجر کند و آزار دهد.
- ، اسب را تیز کردن. (از آنندراج) :
چون قدمت بانگ بر ابلق زند
جزتو که یارد که اناالحق زند.
نظامی.
- بانگ برزدن، نهر. انتهار. (ترجمان القرآن). هبهبه. نبر. (منتهی الارب). تشر زدن. فریاد کردن برای تنبیه وترساندن کسی:
یکی بانگ برزد بخواب اندرون
که لرزان شد آن خانه صدستون.
فردوسی.
بدو بانگ برزد یل اسفندیار
که بسیار گفتن نیاید بکار.
فردوسی.
یکی بانگ برزد برو مادرش
که آسیمه ترگشت جنگی سرش.
فردوسی.
و نزدیک بود که خللی افتادی جامه دار را اما خود پیش رفت و بانگ بر لشکر زد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244). خوارزمشاه بانگ برزد و مددی فرستاد. (تاریخ بیهقی ص 352). و حاسدان و دشمنان ماکه به حیلت و تعریض اندر آن سخن پیوستند ایشان را بانگ برزد و ما صبر میکردیم. (تاریخ بیهقی ص 214).
ازچهارسو بانگ برزدند... (فارسنامۀ ابن بلخی ص 81).
ولی چون کرد حیرت تیزگامی
عنایت بانگ برزد کای نظامی.
نظامی.
شه در او دید خشمناک و درشت
بانگ برزد چنانکه او را کشت.
نظامی.
طوطی اندر گفت آمد در زمان
بانگ بر درویش برزد کای فلان.
مولوی.
شبی برزدم بانگ بر وی درشت
همو گفت مسکین به جورش بکشت.
سعدی (بوستان).
...بانگ برزد که خاموش کن
به مقدار خود گفت باید سخن.
امیرخسرو.
- بانگ برقدم زدن، جلد و تیز رفتن. (آنندراج). هی برقدم زدن. بتندی روبراه نهادن. تیز رفتن:
ز مسجد نعرۀمستان علم زد
مؤذن بانگ از آنجا برقدم زد.
محمدقلی سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاسبان
تصویر پاسبان
محافظ، مراقب، حارس، نگاهبان، نگهدار، قرقاول، حافظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راندمان
تصویر راندمان
میزان و موفقیت در کار، بازده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارلمان
تصویر پارلمان
مجلس عوام، مجلس شورا، انجمن بزرگان مملکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پانسیون
تصویر پانسیون
مهمانخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادامان
تصویر پادامان
آن قسمت از دامن که بزمین نزدیکتر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلیسمان
تصویر پلیسمان
فرانسوی چین خوردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارلمان
تصویر پارلمان
((لُ))
مجلس نمایندگان که وظیفه قانون گذاری را در کشور به عهده دارد
فرهنگ فارسی معین
جایی که با پرداخت ماهیانه در آن مسکن گزینند و از کلیه امکانات آن برخوردار شوند، اقامتگاهی که از مسافران یا مشتریان خود به طور کامل یا نیمه کامل پذیرایی کند، مهمانکده، شبانه روزی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راندمان
تصویر راندمان
((دِ))
کارکرد، نتیجه کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راندمان
تصویر راندمان
بازده، بهره وری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاسبان
تصویر پاسبان
پلیس، آژان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرسمان
تصویر پرسمان
مسئله، موضوع
فرهنگ واژه فارسی سره
سنا، مجلس، مجلس شورا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بازده، حاصل، عملکرد، کارآیی، کارکرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد