- پالوش
کافور مغشوش را گویند و با سین بی نقطه هم درست است، (برهان)، پالوس، بالوس، بالوش
معنی پالوش - جستجوی لغت در جدول جو
- پالوش
کافور مغشوش پالوس بالوس بالوش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شاخۀ باریکی که از پای درخت می روید و چسبیده به ریشۀ درخت است و می توان آن را از ریشۀ اصلی جدا کرد و در جای دیگر کاشت. گاه آن را در زمین می خوابانند و قسمت پایین آن را زیر خاک می کنند تا ریشه بدواند و سال بعد درمی آورند و در جای دیگر می کارند
بالو، زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد، سگیل، وردان، واروک، واژو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
آلودگی، برای مثال چو پا لغز و پالاش دارد گلت / مرنجان دلی تا نرنجد دلت (امیرخسرو - رشیدی - پالاش) ، آلوده شدن پا به گل و لای
بالوس، کافوری که آن را با چیزی شبیه کافور مخلوط کرده باشند، کافور مغشوش
کفش، پوششی برای محافظت از پا، پااوزار، پایدان، لخا، پاافزار، پایزار، لکا
پاپوش دوختن: کنایه از توطئه و پرونده سازی کردن برای کسی
پاپوش دوختن: کنایه از توطئه و پرونده سازی کردن برای کسی
شاخهای فرعی که از بن درخت روید متصل به ریشه، شاخهائی که پس از کف بر کردن درختی روید، نوچه، شکیر، فسیل، پاجوش خرما
آلوده شدن پای باشد به گل و لای، (برهان) :
چو پالغز و پالاش دارد گلت
مرنجان دلی تا نرنجد دلت،
خسرو (از لغت نامۀ رشیدی)
چو پالغز و پالاش دارد گلت
مرنجان دلی تا نرنجد دلت،
خسرو (از لغت نامۀ رشیدی)
پوست برّه، بالود، (السّامی)، فالوذ، (دهار) (منتهی الارب)،
ماضی پالودن است یعنی صاف کرد و از غل و غش پاک ساخت، (برهان)
ماضی پالودن است یعنی صاف کرد و از غل و غش پاک ساخت، (برهان)
کفش، پای افزار، پاافزار، پوزار، پااوزار، نعل، حذاء:
به اقتضای زمان کار خویشتن بگذار
که سعی بیهده پاپوش میدرد، ’مثل است’،
سلیم،
- پاپوش برای شیطان دوختن، سخت گربز بودن،
- پاپوش برای کسی دوختن، او را بزحمت و رنج و تعب وزیان و خسارتی دچار کردن، به حیله او را گناهکار یامدیون کردن
به اقتضای زمان کار خویشتن بگذار
که سعی بیهده پاپوش میدرد، ’مثل است’،
سلیم،
- پاپوش برای شیطان دوختن، سخت گربز بودن،
- پاپوش برای کسی دوختن، او را بزحمت و رنج و تعب وزیان و خسارتی دچار کردن، به حیله او را گناهکار یامدیون کردن
بعضی تصور می کنند تالوش که کادوس مصحف یا یونانی شدۀ تالوش است که در قرون بعد تالش یا طالش شده، مدرکی عجالهً برای تأیید این حدس نداریم ... (ایران باستان ج 2 ص 1128)، رجوع به کادوسیان و تالش شود
نوعی آش: (بیاورد کالوشه ای بر نهاد و زان رنج مهمان همی کرد یاد) (بیخت و بخوردند و می خواستند یکی مجلس دیگر آراستند)
شاخه باریکی که در پای بعض درختان از قبیل چنار تبریزی تمشک آلو گوجه فندق و غیره میروید و آنها در حقیقت جوانه ها و ساقه های جوان و نو رسته ای از ریشه گیاه اصلی هستند. ممکنست این پاجوشها نزدیک تنه اصلی یعنی کاملا پای درخت و یا دور از تنه اصلی باشند ولی در هر حال با ریشه درخت اصلی ارتباط دارند از این پاجوشها در باغبانی برای ازدیاد گیاهان استفاده میکنند، شاخه ای که پس از کف بر کردن درختی روید نوچه شکیر
کفش پا افزار (مطلقا)، (خصوصا) کفش راحتی مخمل مزین به یراقهای طلا و دانه های الماس بدلی که یک قرن پیش زنان ایرانی در داخل منزل آنرا بپامیکردند، عایق و مانع و سدی که در راه پیشرفت یا زندگانی مردم ایجاد کنند
کفش، پای افزار، مجازاً گرفتاری، دردسر
پاپوش درست کردن برای کسی: کنایه از برای کسی ایجاد دردسر کردن
پاپوش دوختن برای کسی: کنایه از توطئه کردن برای کسی
پاپوش درست کردن برای کسی: کنایه از برای کسی ایجاد دردسر کردن
پاپوش دوختن برای کسی: کنایه از توطئه کردن برای کسی
نهال نازک و باریکی که در پای بعضی از درختان می روید، و از آن ها برای ازدیاد درختان استفاده می کنند
پرونده سازی، پرونده، مزاحمت، گرفتاری، مخمصه، ارسی، پاچپله، پای افزار، کفش
مرتعی پرتاسی در حوزه ی لفور سوادکوه
کاسه ی کوچک
اهل روستای پالوی ازکوهپر کجور، نام طایفه ای در شهرستان
پکر افسرده
ریختن و پخش شدن مایع در اثر ضربه
جوانه ی روییده در پای درختان
نامی برای گاو سبک پا و تند و تیز