جدول جو
جدول جو

معنی پافشار - جستجوی لغت در جدول جو

پافشار
تخته ای که در زیرپای بافنده ی پارچه در کارگاه سنتی قرار دارد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افشار
تصویر افشار
(پسرانه)
شریک، معاون، رقیق، نام ناحیهایی در کردستان (نگارش کردی: ههوشار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پافزار
تصویر پافزار
کفش، پا افزار، پاپوش، چارق، لخا، لکا، پایدان، پایزار، پااوزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پافشاری
تصویر پافشاری
مقاومت، استقامت، پایداری، ایستادگی، اصرار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افشار
تصویر افشار
افشارده، پسوند متصل به واژه به معنای افشرده مثلاً دست افشار، مشت افشار، افشارنده، افشرنده، کمک، معاون، پسوند متصل به واژه به معنای رفیق مثلاً دزد افشار
از خانه های تخته نرد، در موسیقی گوشه ای در دستگاه شور
فرهنگ فارسی عمید
دو تکه تخته به اندازۀ کف پا که در دستگاه بافندگی دستی در زیر پای بافنده قرار دارد و با فشار دادن آن تارها بالا و پایین می رود
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
فشار. انضغاط. (از فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
طایفه ای از ترکان چادرنشین که در بیشتر خاک ایران پراکنده اند و دارای چندین تیره اند. (از ناظم الاطباء). خاندان معروف افشاریه یعنی نادرشاه و جانشینان او هم از این طایفه اند. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به مقالات کسروی ج 1 ص 80 ببعد شود، محکم و استوار کردن. (آنندراج). استوار کردن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
ز بس خیال سرزلف او بدیده فشردم
بهر کجا که نگاهم فتاد رشک ختن شد.
ملاقاسم (از آنندراج).
- پا افشردن، مقاومت و ایستادگی کردن:
عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا
برد بدست نخست هستی ما را ز ما.
خاقانی.
- پای افشردن، مقاومت کردن. پایداری نمودن. استوار ماندن. مقاومت. ایستادگی:
پسرش از دلیری بیفشرد پای
ستد کینه زان جنگجویان بجای.
(گرشاسب نامه ص 179).
بدین مایه لشکر بیفشرد پای
فروداشت چندان سپه را بپای.
(گرشاسب نامه ص 183).
گفت این لشکر امروز بباد شده بود اگر من پای نیفشردمی. (تاریخ بیهقی).
- ران افشردن، استوار کردن ران. راست کردن و محکم ساختن آن، خاصه هنگام سواری:
چو بشنید گرشاسب گرزگران
ز زین برکشید و بیفشرد ران.
فردوسی.
برانگیخت اسب و بیفشرد ران
بگردن برآورد گرزگران.
فردوسی.
چو بنشست بر زین بیفشرد ران
برآمد ز جای آن هیون گران.
فردوسی.
، خلانیدن و فروبردن چیزی در چیزی. (آنندراج) :
دندان بدل چگونه فشارم که میشود
لب بازکردنت پر پروانه بوسه را.
صائب (از آنندراج).
- در هم افشردن، چیزی را در چیزی فروبردن:
زمین را چنان در هم افشرد سخت
کز افشردگی کوه شد لخت لخت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(فِ)
پاافزار. پوزار. پای افزار. کفش:
دست انعام بر سرش میدار
ورنه ترتیب پافزار کند.
کمال الدین اسماعیل.
چرخ گردون چیست با رای تو دود مشعله
ربع مسکون چیست در پای تو گرد پافزار.
امیرخسرو.
و رجوع به پاافزار شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دو تختۀ کوچک باشد بمقدار نعلین که بافندگان پای بر زبرآن نهند و چون یک پای بیفشارند نیمی از رشته ها که می بافند فرود آید و چون پای دیگر بیفشارند نیمی دیگر. و آنرا پای اوژاره و لوح پای نیز گویند:
نیست بافنده او به دست افزار
نه به ماکونورد و پاافشار.
آذری.
، جای پا در پیانو و چرخ خیاطی و غیره
لغت نامه دهخدا
(فِ)
پایداری. ایستادگی. مقاومت. ثبات. استقامت. استواری. پابرجائی. پای برجائی. ثبات قدم. اصرار. ابرام. و با مصدر کردن صرف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پافزار
تصویر پافزار
پاافزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پافشاری
تصویر پافشاری
مقومت، ثبات، استقامت، استواری، ایستادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پافشاری کردن
تصویر پافشاری کردن
پافشردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پافشاری کردن
تصویر پافشاری کردن
((~. کَ دَ))
اصرار کردن، ایستادگی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پافشاری
تصویر پافشاری
((فِ))
پایداری، ایستادگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افشار
تصویر افشار
گوشه ای است در دستگاه شور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پافشاری
تصویر پافشاری
اصرار
فرهنگ واژه فارسی سره
ابرام، اصرار، ایستادگی، پاپی، تاکید، سماجت، مداومت، مقاومت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پافشاری کردن
تصویر پافشاری کردن
Persevere
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پافشاری کردن
تصویر پافشاری کردن
persévérer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تخته ی زیرپای بافنده ی کارگاه سنتی پارچه بافی، که به نخ یا
فرهنگ گویش مازندرانی
پوشا
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پافشاری کردن
تصویر پافشاری کردن
упорствовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پافشاری کردن
تصویر پافشاری کردن
durchhalten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پافشاری کردن
تصویر پافشاری کردن
наполегливо працювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پافشاری کردن
تصویر پافشاری کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پافشاری کردن
تصویر پافشاری کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پافشاری کردن
تصویر پافشاری کردن
perseverar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پافشاری کردن
تصویر پافشاری کردن
perseverare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پافشاری کردن
تصویر پافشاری کردن
perseverar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پافشاری کردن
تصویر پافشاری کردن
volharden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پافشاری کردن
تصویر پافشاری کردن
อดทน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پافشاری کردن
تصویر پافشاری کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پافشاری کردن
تصویر پافشاری کردن
दृढ़ता से बने रहना
دیکشنری فارسی به هندی