لگد، پامال، پاسپار، تختۀ کلفت که نجار در بالا، پایین و وسط در به طور افقی کار می گذارد و تخته های نازک میانۀ در را به آن ها وصل می کند پاسار کردن: پامال کردن، لگدکوب کردن
لگد، پامال، پاسپار، تختۀ کلفت که نجار در بالا، پایین و وسط در به طور افقی کار می گذارد و تخته های نازک میانۀ در را به آن ها وصل می کند پاسار کردن: پامال کردن، لگدکوب کردن
بلوکی به شهرستان بابل (بارفروش) دارای هجده قریه و سه فرسنگ در یک فرسنگ و نیم مربع مساحت. و بندر بابلسر (مشهدسر) کرسی آن است. حدود آن از شمال، بحر خزر و از مشرق بلوک با نصرکلا و از جنوب قصبۀ امیرکلا و حومه آن و از مغرب بلوک رودبست و دابر است. و بدانجا گردکان بسیار است
بلوکی به شهرستان بابل (بارفروش) دارای هجده قریه و سه فرسنگ در یک فرسنگ و نیم مربع مساحت. و بندر بابلسر (مشهدسر) کرسی آن است. حدود آن از شمال، بحر خزر و از مشرق بلوک با نصرکلا و از جنوب قصبۀ امیرکلا و حومه آن و از مغرب بلوک رودبست و دابر است. و بدانجا گردکان بسیار است
{{معرّب از فارسی}} قائد فارسیان: الاسوار (بالکسر) ، من اساورهالفرس، عجمی معرب، و هو الرامی و قیل الفارس. و الاسوار (بالضم) لغه فیه، و یجمع علی ’الاساور’ و الاساوره قال الشاعر: و وتر الاساور القیاسا صغدیه تنتزع الانفاسا. و قال الاّخر: اقدم اخانهم علی الاساوره ولا تهالنک رجل نادره. (المعرب جوالیقی چ احمد محمد شاکر صص 20-21). ’قرأت فی کتب العجم ان کسری بعث وهرز الی الیمن لقتال الحبشه فلما اصطفوا قال وهرز لغلام له: اخرج الی من الجعبه نشابه و کان الاسوار یکتب علی کل ّ نشابه فی جعبته، فمنها ما یکتب علیه اسم الملک و منها ما یکتب علیه اسم نفسه، و منها ما یکتب علیه اسم ابنه، و منهاما یکتب علیه اسم امرأته...’. (عیون الاخبار ج 1 ص 149).
{{مُعَرَّب اَز فارسی}} قائد فارسیان: الاسوار (بالکسر) ، من اساورهالفرس، عجمی معرب، و هو الرامی و قیل الفارس. و الاسوار (بالضم) لغه فیه، و یجمع علی ’الاساوِر’ و الاساوِرَه قال الشاعر: و وتر الاساور القیاسا صغدیه تنتزع الانفاسا. و قال الاَّخر: اقدم اخانهم علی الاساوره ولا تهالنک رجل نادره. (المعرب جوالیقی چ احمد محمد شاکر صص 20-21). ’قرأت فی کتب العجم ان کسری بعث وهرز الی الیمن لقتال الحبشه فلما اصطفوا قال وهرز لغلام له: اخرج الی من الجعبه نشابه و کان الاسوار یکتب علی کل ّ نشابه فی جعبته، فمنها ما یکتب علیه اسم الملک و منها ما یکتب علیه اسم نفسه، و منها ما یکتب علیه اسم ابنه، و منهاما یکتب علیه اسم امرأته...’. (عیون الاخبار ج 1 ص 149).
نگاهبان، مراقب، نگهبان، حارس، پاسبان، عاس: بزد تیغ بر گردن پاسدار سرآمد بر او گردش روزگار، فردوسی، چو برگشت رستم بر شهریار ازایران سپه گیو بد پاسدار، فردوسی، مرا بر همه گنجهای زمین نگهبان کن ای شاه با داد ودین که گر یاوری یابم از کردگار بوم گنجهای تو را پاسدار، فردوسی، باغبانی بباید آن بت را با یکی پاسدار چوبک زن، فرخی، گر مرا پاسدار خویش کند خدمت او کنم بجان و بتن، فرخی، گفتم بگرد مملکتش پاسدار کیست گفتا مها بتش نه بسنده است پاسبان ؟ فرخی
نگاهبان، مراقب، نگهبان، حارس، پاسبان، عاس: بزد تیغ بر گردن پاسدار سرآمد بر او گردش روزگار، فردوسی، چو برگشت رستم بر شهریار ازایران سپه گیو بد پاسدار، فردوسی، مرا بر همه گنجهای زمین نگهبان کن ای شاه با داد ودین که گر یاوری یابم از کردگار بوم گنجهای تو را پاسدار، فردوسی، باغبانی بباید آن بت را با یکی پاسدار چوبک زن، فرخی، گر مرا پاسدار خویش کند خدمت او کنم بجان و بتن، فرخی، گفتم بگرد مملکتش پاسدار کیست گفتا مها بتش نه بسنده است پاسبان ؟ فرخی
مردی است از ملوک گیلان که پدر او شیرویه نام داشته و پسر وی را مرداویج میگفتند یعنی مردآویز. و او به ’اسفار’ مشهور شده چنانکه اسپهبد را اسفهبد گویند. (انجمن آرای ناصری). رجوع به اسفار شود، مذی انداختن مرد بعد انتشار نره، گذاشتن خر نرۀ خود را. (منتهی الارب). رجوع به اساعه شود
مردی است از ملوک گیلان که پدر او شیرویه نام داشته و پسر وی را مرداویج میگفتند یعنی مردآویز. و او به ’اسفار’ مشهور شده چنانکه اسپهبد را اسفهبد گویند. (انجمن آرای ناصری). رجوع به اسفار شود، مذی انداختن مرد بعد انتشار نره، گذاشتن خر نرۀ خود را. (منتهی الارب). رجوع به اساعه شود
از پای و سار مرادف مانا و مان و معنی ترکیبیه بپاگذاشته شده، رشیدی، ، تیپا، لگد، (برهان)، در اصطلاح نجاران، تخته هائی که میان تنکه هافاصله شود، و نیز تختۀ زبرین و زیرین مصراع، چوبهای قطورتر که در دو طرف فوق و تحت و میان هر دو تنکۀ افقی بکار برند مقابل باهو که عمودی بکار رود، - پاسار کردن، لگدکوب کردن: پاسار میکند من و خوبان را تنگ آمدم ز پاژخ و پاسارش، ناصرخسرو
از پای و سار مرادف مانا و مان و معنی ترکیبیه بپاگذاشته شده، رشیدی، ، تیپا، لگد، (برهان)، در اصطلاح نجاران، تخته هائی که میان تُنُکه هافاصله شود، و نیز تختۀ زبرین و زیرین مِصراع، چوبهای قطورتر که در دو طرف فوق و تحت و میان هر دو تُنُکۀ افقی بکار برند مقابل باهو که عمودی بکار رود، - پاسار کردن، لگدکوب کردن: پاسار میکند من و خوبان را تنگ آمدم ز پاژخ و پاسارش، ناصرخسرو
رودی به شمال شرقی آلمان (ایالت پروس شرقی) و آن از نجد باتلاقی هوکرلاند سرچشمه میگیرد و بجانب شمال جاری است و برونشبرگ را مشروب سازد و به خلیج فریشس هاف ریزد، طول آن 120 هزارگز است
رودی به شمال شرقی آلمان (ایالت پروس شرقی) و آن از نجد باتلاقی هوکرلاند سرچشمه میگیرد و بجانب شمال جاری است و برونشبرگ را مشروب سازد و به خلیج فریشس هاف ریزد، طول آن 120 هزارگز است
در پهلوی: ارژانیک، منسوب به ارزان. ارزنده. (رشیدی) : گه رفتن صفاهان داد آنرا که ارزانی است بختش صد جهان را. (ویس و رامین). به دلی صحبت تو نیست گران چه حدیثی است بجان ارزانی. انوری.
در پهلوی: ارژانیک، منسوب به ارزان. ارزنده. (رشیدی) : گه ِ رفتن صفاهان داد آنرا که ارزانی است بختش صد جهان را. (ویس و رامین). به دلی صحبت تو نیست گران چه حدیثی است بجان ارزانی. انوری.