جدول جو
جدول جو

معنی پاسبز - جستجوی لغت در جدول جو

پاسبز
دلال، میانجی
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نامبارک، شنار، منحوس، نحس، مشوم، تخجّم، سبز قدم، نامیمون، مرخشه، بدقدم، بدشگون، میشوم، نافرّخ، بدیمن، سیاه دست، بداغر، سبز پا، مشئوم، خشک پی، شمال
تصویری از پاسبز
تصویر پاسبز
فرهنگ فارسی عمید
پاسبز
(سَ)
میانجی و دلال، شوم قدم. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
پاسبز
میانجی، دلال، شوم قدم
تصویری از پاسبز
تصویر پاسبز
فرهنگ لغت هوشیار
پاسبز
((سَ))
واسطه، دلال، بدقدم
تصویری از پاسبز
تصویر پاسبز
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ بُ)
مبارک قدم. مقابل پاسنگین، جلف. بی وقار
لغت نامه دهخدا
در تداول عامیانه، عاشق شیفته،
- پاسوز کسی شدن، زیان بردن بعلت دوستی و محبت با کسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاسوز
تصویر پاسوز
عاشق شیفته. یا پاسوز کسی شدن، زیان بردن بعلت دوستی و محبت با کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسبک
تصویر پاسبک
مبارک قدم کسی که قدمش مبارک است مقابل پاسنگین، جلف بی وقار
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره چتریان که در کنار نهرها در چمنزارها و باغها میروید و بیشتر سایه طلب است. ساقه ها و برگهای جوان این گیاه بعنوان سبزی خوراکی در سالاد مصرف میشود و در تداوی بعنوان مدر و دافع عفونتها مستعمل است حشیشه المعز رجل المعز حشیشه النقرس انجلیقای صغیر بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسبک
تصویر پاسبک
((سَ بُ))
خوش قدم، جلف، بی وقار
فرهنگ فارسی معین
خاسر، زیانمند، اسیر، گرفتار، درگیر، شیفته، عاشق
فرهنگ واژه مترادف متضاد