جدول جو
جدول جو

معنی پاساژ - جستجوی لغت در جدول جو

پاساژ
مکان وسیع سرپوشیده ای که در دو طرف یا گرداگرد آن مغازه، کارگاه یا دفتر کار وجود دارد
تصویری از پاساژ
تصویر پاساژ
فرهنگ فارسی عمید
پاساژ
بازار سرپوشیده که دو در دارد دخول و خروج را
لغت نامه دهخدا
پاساژ
گذرگاه، بازارچه
تصویری از پاساژ
تصویر پاساژ
فرهنگ لغت هوشیار
پاساژ
معبر، گذرگاه، بازار سرپوشیده که دو طرف آن مغازه وجود دارد
تصویری از پاساژ
تصویر پاساژ
فرهنگ فارسی معین
پاساژ
تیمچه
تصویری از پاساژ
تصویر پاساژ
فرهنگ واژه فارسی سره
پاساژ
بازارچه، تیمچه، راهرو، گذرگاه، معبر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاساک
تصویر پاساک
(پسرانه)
نام برادرزاده داریوش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاسار
تصویر پاسار
لگد، پامال، پاسپار، تختۀ کلفت که نجار در بالا، پایین و وسط در به طور افقی کار می گذارد و تخته های نازک میانۀ در را به آن ها وصل می کند
پاسار کردن: پامال کردن، لگدکوب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماساژ
تصویر ماساژ
مالش دادن ماهیچه های بدن که به منظور رفع خستگی، رفع اختلال یا حفظ سلامتی انجام می شود
فرهنگ فارسی عمید
رودی به شمال شرقی آلمان (ایالت پروس شرقی) و آن از نجد باتلاقی هوکرلاند سرچشمه میگیرد و بجانب شمال جاری است و برونشبرگ را مشروب سازد و به خلیج فریشس هاف ریزد، طول آن 120 هزارگز است
لغت نامه دهخدا
از پای و سار مرادف مانا و مان و معنی ترکیبیه بپاگذاشته شده، رشیدی، ، تیپا، لگد، (برهان)، در اصطلاح نجاران، تخته هائی که میان تنکه هافاصله شود، و نیز تختۀ زبرین و زیرین مصراع، چوبهای قطورتر که در دو طرف فوق و تحت و میان هر دو تنکۀ افقی بکار برند مقابل باهو که عمودی بکار رود،
- پاسار کردن، لگدکوب کردن:
پاسار میکند من و خوبان را
تنگ آمدم ز پاژخ و پاسارش،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
مشت و مال، مالش، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، ماساژ یکی از وسایل آرام کردن درد است، بوسیلۀ ماساژ ترشحات مرضی که در نسج سلولی زیر جلدی جمع شده به داخل سیاه رگها (وریدها) و رگهای لنفاتیک رانده می شود، پس از اینکه عمل اورام سلولی در تولید دردهایی نظیر سیاتیک و نورالژی های مختلف مسلم گردید بر اهمیت این روش درمان افزوده شد، (از درمان شناسی ج 1 تألیف دکتر محمد علی غربی)، و رجوع به همین مأخذ شود
لغت نامه دهخدا
صیانت باشد و آن محافظت کردن است خود را از سخنان هزل و قبیح و افعال شنیعه و قبیحه، (برهان)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
دماغه ای به جنوب شرقی صقلیه (سیسیل). و امیرالبحر بینگ بسال 1718 میلادی با 1130 هجری قمری اسپانیائیان را بدانجا هزیمت کرد
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماساژ
تصویر ماساژ
مالش، مشت و مال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاساژ
تصویر کاساژ
فرانسوی شکست (انکسار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسار
تصویر پاسار
پامال، لگد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسار
تصویر پاسار
لگد، تیپا، کلاف افقی چارچوب در و پنجره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماساژ
تصویر ماساژ
مالش بدن کسی با سر انگشتان دست جهت رفع خستگی او، مشت و مال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماساژ
تصویر ماساژ
مشت و مال
فرهنگ واژه فارسی سره
مالش، مشت ومال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قسمت سایه ساختمان
فرهنگ گویش مازندرانی