جدول جو
جدول جو

معنی ماساژ

ماساژ
مالش بدن کسی با سر انگشتان دست جهت رفع خستگی او، مشت و مال
تصویری از ماساژ
تصویر ماساژ
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ماساژ

ماساژ

ماساژ
مالش دادن ماهیچه های بدن که به منظور رفع خستگی، رفع اختلال یا حفظ سلامتی انجام می شود
ماساژ
فرهنگ فارسی عمید

ماساژ

ماساژ
مشت و مال، مالش، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، ماساژ یکی از وسایل آرام کردن درد است، بوسیلۀ ماساژ ترشحات مرضی که در نسج سلولی زیر جلدی جمع شده به داخل سیاه رگها (وریدها) و رگهای لنفاتیک رانده می شود، پس از اینکه عمل اورام سلولی در تولید دردهایی نظیر سیاتیک و نورالژی های مختلف مسلم گردید بر اهمیت این روش درمان افزوده شد، (از درمان شناسی ج 1 تألیف دکتر محمد علی غربی)، و رجوع به همین مأخذ شود
لغت نامه دهخدا

پاساژ

پاساژ
مکان وسیع سرپوشیده ای که در دو طرف یا گرداگرد آن مغازه، کارگاه یا دفتر کار وجود دارد
پاساژ
فرهنگ فارسی عمید