جدول جو
جدول جو

معنی پاز - جستجوی لغت در جدول جو

پاز
بی غش، (برهان)، پاک، خالص، نازک و لطیف، (برهان)
لغت نامه دهخدا
پاز(زز)
مرکز بولیوی بر ساحل شرقی دریاچۀ تی تی کاکاو آن بوسیلۀ راه آهن به اقیانوس ساکن متصل میگردد ودارای 150000 تن سکنه و از مراکز مهم تجارتی است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پازاچ
تصویر پازاچ
زنی که به زائو کمک می کند و بچۀ او را می گیرد، ماما، قابله، پیش نشین، دایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پازهر
تصویر پازهر
پادزهر، هر دارویی که برای دفع سم به کار برود، ضدزهر، تریاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پازهری
تصویر پازهری
سبز تیره، هر چیزی که به رنگ سبز تیره باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پازخ
تصویر پازخ
پاژخ، آزار، مالش، پامال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پازن
تصویر پازن
بز کوهی، در علم زیست شناسی حیوانی علف خوار شبیه آهو با شاخ های بلند و ریش دراز که برای گوشتش شکار می شود، پاژن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پازند
تصویر پازند
ترجمۀ زند به فارسی، شرح و تفسیری که مانند حاشیه در پای اوراق زند نوشته اند و آن به زبان پهلوی و غالباً با لغات فارسی و به خط اوستایی و گاه به خط فارسی بوده، برای مثال گویند نخستین سخن از نامۀ پازند / آن است که با مردم نااصل مپیوند (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۰)
چوب آتش زنه، دو تکه چوب که آن ها را به هم می ساییدند تا آتش تولید شود، چوب بالایی را زند و چوب زیری را پازند می گفتند
فرهنگ فارسی عمید
(زِ)
گیاه و علف زیادتی را از میان غله زار کندن و دور افکندن. (برهان). وجین کردن
لغت نامه دهخدا
چوبی را گویند که در زیر سقفی یا دیواری که قصور کرده باشد فروزنند تا نیفتد، (برهان)، و ظاهراً مصحف پادیراست، رجوع به پادیر و رجوع به پاذیر و پادیز شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
رنگ زردی که بسرخی زند
لغت نامه دهخدا
(زَ)
رنگ. بز کوهی. (برهان). وعل فارسی. ایّل. تیس جبلی. بزل (مولّد پازهر حیوانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پازنامه
تصویر پازنامه
پاژنامه
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره اسفناجیان که جزو دسته چغندر است و مانند آن در ریشه اش مواد غذایی اندوخته میکند سلق پاژو سلیقه. سلقی
فرهنگ لغت هوشیار
پاچه. یا کیک در پازه افتادن، کیک در شلوار کسی افتادن مشوش و شوریده و هراسان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازن
تصویر پازن
بز نر کوهی رنگ وعل فارسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازخ
تصویر پازخ
پاژخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازاچ
تصویر پازاچ
قابله، ماما
فرهنگ لغت هوشیار
با حرکت پا بجلو رفتن در شنا دو چرخه سواری و غیره، بسیار راه رفتن در تجسس چیزی: تمتم شهر را پازدم. یا پازدن بکسی (در حساب)، بدغلی از حساب او کاستن مبلغی از طلب او انکار کردن، پازش گیاه و علف زیادتی را از میان غله زار کندن و دور افکندن و جین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
دایه شیر دهنده مرضعه، زنی که با زن تازه زا همپایی و معاونت کند، ماما ماماچه دایه ناف قابله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازند
تصویر پازند
چیزی که بر آتش زنه زنند تا از آن آتش بر آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازنگ
تصویر پازنگ
پاچنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازنه
تصویر پازنه
دو حلقه چوبی از اجزای خیش
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ای که گلبولهای سفید در برابر کلیه عوامل خارجی و یااجساد میکربهااز خود ترشح میکنند. در ترشح این ماده نسج ملتحمه و پارانشیم بدن هم دخالت دارند، ضد سمی که گلبولهای سفید و پلاکتها در برابر زهرابه و سم میکربها از خود ترشح میکنند ضد سم پادزهر فادزهر، ماده ای که از انجماد مواد صفراوی موجود در کیسه صفرای بز کوهی تهیه و بنام پازهر یا حجر التیس عرضه دارند و آن بعنوان تریاق یا ضد سم استفاده بوده است، بقایای فسیل شده گونه ای از آمونیتها رااز زمینهای دوران دوم ایران در قدیم جستجو میکردند و بعنوان سنگ پازهر و تسکین دهنده دردها بکار میبردند و در تداول عامه آنرا بنام سنگ زهر کش مینامیدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازهری
تصویر پازهری
منسوب به پازهررنگ زردی که بسرخی زند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازیر
تصویر پازیر
پادیر توضیح ظ. مصحف (پادیر) و (پاذیر) است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازننده
تصویر پازننده
کسی که پای بر زمین زند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پازل
تصویر پازل
((زِ))
نوعی بازی فکری که از چندین قطعه مقوایی، چوبی یا پلاستیکی دارای شکل های منظم تشکیل شده است و وقتی این قطعه ها به صورت مناسب کنار هم قرار می گیرند تصویر خاص و مورد نظر شکل می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پازش
تصویر پازش
((زِ))
وجین کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پازن
تصویر پازن
((زَ))
بز نر کوهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پازهری
تصویر پازهری
((زَ))
رنگ زردی که به سرخی زند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پازهر
تصویر پازهر
((زَ))
نوشدارو، هر دارویی که برای دفع سمّ به کار می رود، پادزهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پازند
تصویر پازند
چوب آتش زنه، برگردان متون پهلوی به خط اوستایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پازاچ
تصویر پازاچ
ماما، قابله، زنی که به بچه شیر می دهد، دایه، پازاج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پازاج
تصویر پازاج
ماما، قابله، زنی که به بچه شیر می دهد، دایه
فرهنگ فارسی معین