سیرّا پاریما یکی از ارتفاعات بزرگ ناحیۀ کوهستانی امریکای جنوبی که هنوز کاملا مکشوف نیست و از آن رودهای ارنوک و ریوبرانکو سرچشمه میگیرد، مهمترین قلل این رشته جبال به ارتفاع 2000 گز میرسد و سرحد میان کشور ونزوئلا و برزیل است یا دریاچۀ سفید و یا آموکو، دریاچۀمشهور در تاریخ افسانه ای و موهوم کشور الدورادو
سیرّا پاریما یکی از ارتفاعات بزرگ ناحیۀ کوهستانی امریکای جنوبی که هنوز کاملا مکشوف نیست و از آن رودهای اُرنوک و ریوبرانکو سرچشمه میگیرد، مهمترین قلل این رشته جبال به ارتفاع 2000 گز میرسد و سرحد میان کشور ونزوئلا و برزیل است یا دریاچۀ سفید و یا آموکو، دریاچۀمشهور در تاریخ افسانه ای و موهوم کشور اِلدورادو
از پاره، بمعنی رشوت و کود و گین،. گوی که در آن آبهای ناپاک گرد آید از آب حمام و مطبخ و آب سرای و غسلخانه و جز آن. بالوعه. غدر. (منتهی الارب). راجعه. (منتهی الارب). جیئه. جیّه. اردبّه. گندآب. مرداب. خلاب. خا. منجلاب: جان تو چون ماه و تنت آبگیر صورت بسته است همانا چنین ترسان گشتی که بمیری تو زار چونت برآرند از این پارگین. ناصرخسرو. گرچه سوی صورتیان گاه شکل زیر تک خامه چو دین است دین نیک در آنست که داند خرد چشمۀ حیوان ز نم پارگین. سنائی. به بیوسی از جهان، دانی که چون آید مرا همچنان کز پارگین امید کردن کوثری. انوری. مثل ملک و ملک روزگار حوت فلک و آب پارگین. انوری. خویشتن همجنس خاقانی شمارند از سخن پارگین را ابر نیسانی شناسند از سخا. خاقانی. مرد که فردوس دید کی نگرد خاکدان و آنکه بدریا رسیدکی طلبد پارگین. خاقانی. گر با تو دشمن توزند لاف همسری باشد حدیث چشمۀ حیوان و پارگین. کمال اسماعیل. ، خندق گونه که بر گرد شهر کردندی گرد آمدن آبهای آلوده را: تن پهلوان (گرسیوز) را کزو خواست کین کشیدند دو پاره زی پارگین. فردوسی. دشمن از شمشیر او ایمن نباشد ور بود در حصاری گرد او از ژرف دریا پارگین. فرخی. بسا شهرهائی که بر گرد هر یک ربض چون که و پارگین بحر اخضر. فرخی. گفت (یعقوب بن لیث) ببر تا به لب پارگین بینداز، بیفکند. گفت تو کنون بازگرد فرمود که منادی کنید که هر که خواهد که سزای ناحفاظان بیند به لب پارگین شوید آن مرد را نگاه کنید. (تاریخ سیستان). بخاصه تو ای نحس خاک خراسان پر از مار و کژدم یکی پارگینی. ناصرخسرو. بروزگار هارون الرشید مردمان بخارا جمع شدند و اتفاق کردند و پارگین حصار بنا کردند. (تاریخ بخارا). آب گرمابه پارگین را شاید. (اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید). ، مزبله (؟) : مال تو از شهریار شهریاران گرد گشت ورنه اندر ری تو سرگین چیدتی از پارگین. منوچهری. گر میزند خصم لعین لافی همه کس داند این کابی ندارد پارگین در معرض بحر خضم. سلمان ساوجی. ز خاربن نکند مرد آرمان رطب ز پارگین نکند شخص آرزوی گهر. قاآنی. و حسین خلف صاحب برهان قاطع گوید معرب آن فارقین است و رجوع به بارگین شود
از پاره، بمعنی رشوت و کود و گین،. گوی که در آن آبهای ناپاک گرد آید از آب حمام و مطبخ و آب سرای و غسلخانه و جز آن. بالوعه. غُدَر. (منتهی الارب). راجِعه. (منتهی الارب). جیئه. جیّه. اِردَبّه. گندآب. مرداب. خلاب. خا. منجلاب: جان تو چون ماه و تنت آبگیر صورت بسته است همانا چنین ترسان گشتی که بمیری تو زار چونت برآرند از این پارگین. ناصرخسرو. گرچه سوی صورتیان گاه شکل زیر تک خامه چو دین است دین نیک در آنست که داند خرد چشمۀ حیوان ز نم پارگین. سنائی. به بیوسی از جهان، دانی که چون آید مرا همچنان کز پارگین امید کردن کوثری. انوری. مثل ملک و ملک روزگار حوت فلک و آب پارگین. انوری. خویشتن همجنس خاقانی شمارند از سخن پارگین را ابر نیسانی شناسند از سخا. خاقانی. مرد که فردوس دید کی نگرد خاکدان و آنکه بدریا رسیدکی طلبد پارگین. خاقانی. گر با تو دشمن توزند لاف همسری باشد حدیث چشمۀ حیوان و پارگین. کمال اسماعیل. ، خندق گونه که بر گرد شهر کردندی گرد آمدن آبهای آلوده را: تن پهلوان (گرسیوز) را کزو خواست کین کشیدند دو پاره زی پارگین. فردوسی. دشمن از شمشیر او ایمن نباشد ور بود در حصاری گرد او از ژرف دریا پارگین. فرخی. بسا شهرهائی که بر گرد هر یک ربض چون کُه و پارگین بحر اخضر. فرخی. گفت (یعقوب بن لیث) ببر تا به لب پارگین بینداز، بیفکند. گفت تو کنون بازگرد فرمود که منادی کنید که هر که خواهد که سزای ناحفاظان بیند به لب پارگین شوید آن مرد را نگاه کنید. (تاریخ سیستان). بخاصه تو ای نحس خاک خراسان پر از مار و کژدم یکی پارگینی. ناصرخسرو. بروزگار هارون الرشید مردمان بخارا جمع شدند و اتفاق کردند و پارگین حصار بنا کردند. (تاریخ بخارا). آب گرمابه پارگین را شاید. (اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید). ، مزبله (؟) : مال تو از شهریار شهریاران گرد گشت ورنه اندر ری تو سرگین چیدتی از پارگین. منوچهری. گر میزند خصم لعین لافی همه کس داند این کابی ندارد پارگین در معرض بحر خضم. سلمان ساوجی. ز خاربن نکند مرد آرمان رطب ز پارگین نکند شخص آرزوی گهر. قاآنی. و حسین خلف صاحب برهان قاطع گوید معرب آن فارقین است و رجوع به بارگین شود
فلزی است که در طبیعت بصورت کربنات و سولفات یافت میشود و آن برنگ سفید مایل بزرد است. چگالی آن 6، 3 است و هیچگونه اهمیت صنعتی ندارد و مانند کلسیم آبرا باسانی تجزیه می کند. و از غیر محلول ترین اجسام است و چون اشعه ایکس از آن نمیگذرد در عکس براداری از روده ها از آن استفاده میشود یعنی مقدار نسبه زیادی از آنرا به بیمار میخورانند و آن داخل روده ها را اندوه کرده در زیر اشعه بصورت کدری آشکار میگردد. برای تهیه باریوم فلزی کلرور باریوم گداخته را در اثر روان کردن برق تجزیه میکنند
فلزی است که در طبیعت بصورت کربنات و سولفات یافت میشود و آن برنگ سفید مایل بزرد است. چگالی آن 6، 3 است و هیچگونه اهمیت صنعتی ندارد و مانند کلسیم آبرا باسانی تجزیه می کند. و از غیر محلول ترین اجسام است و چون اشعه ایکس از آن نمیگذرد در عکس براداری از روده ها از آن استفاده میشود یعنی مقدار نسبه زیادی از آنرا به بیمار میخورانند و آن داخل روده ها را اندوه کرده در زیر اشعه بصورت کدری آشکار میگردد. برای تهیه باریوم فلزی کلرور باریوم گداخته را در اثر روان کردن برق تجزیه میکنند
دریدگی کهنگی انخراق، جزئیت جز بودن، قحبگی. گودالی که در آن آبهای ناپاک گرد آید از آب حمام مطبخ سرای غسلخانه و جز آن گنداب مرداب منجلاب، خندق گونه ای که برگرد شهر برای گرد آمدن آبهای آلوده می ساختند، مزبله
دریدگی کهنگی انخراق، جزئیت جز بودن، قحبگی. گودالی که در آن آبهای ناپاک گرد آید از آب حمام مطبخ سرای غسلخانه و جز آن گنداب مرداب منجلاب، خندق گونه ای که برگرد شهر برای گرد آمدن آبهای آلوده می ساختند، مزبله