جدول جو
جدول جو

معنی پابسته - جستجوی لغت در جدول جو

پابسته
آنکه پای وی در قید باشد، محبوس دربند
تصویری از پابسته
تصویر پابسته
فرهنگ لغت هوشیار
پابسته
مقید
تصویری از پابسته
تصویر پابسته
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نابسته
تصویر نابسته
نامربوط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وابسته
تصویر وابسته
مربوطه، آتاشه، متعلق، مربوط، رابط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایسته
تصویر پایسته
پاینده دایم باقی، پیوسته منسجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایسته
تصویر پایسته
پاینده، پایدار، برقرار، پیوسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وابسته
تصویر وابسته
ویژگی آنچه مربوط و متعلق به چیز دیگر است، مرتبط، خویش، نزدیک، فامیل، نیازمند، بسته مثلاً زندگی او وابسته به آن قرص بود
فرهنگ فارسی عمید
نبسته، بسته نشده، زخمی که بسته نشده و مرهم برآن ننهاده اند، تن پیلتن راچنان خسته دید همه خستگیهاش نابسته دید. (شا)، آزاد، نامقید، مقابل گرفتار، اسیر، جمع نابستگان، وزان زاری و ناله خستگان ببند اندر آیند نابستگان. (شا) مقابل بسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وابسته
تصویر وابسته
مربوط، پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایسته
تصویر پایسته
((یِ تِ))
پاینده، دایم، باقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وابسته
تصویر وابسته
((بَ تِ))
مربوط، منسوب، خویشاوند، مأمور دولتی که سفارت آن دولت در کشور دیگر وظایفی را انجام دهد، اتاشه، بازرگانی مأمور دولتی که در سفارت آن دولت در کشور دیگر به امور بازرگانی رسیدگی کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وابسته
تصویر وابسته
Dependent, Dependently
دیکشنری فارسی به انگلیسی
dependiente, dependientemente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
зависимый , зависимо
دیکشنری فارسی به روسی
залежний , залежно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
dépendant, de manière dépendante
دیکشنری فارسی به فرانسوی
आश्रित , आश्रित रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
নির্ভরশীল , নির্ভরশীলভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
bağımlı, bağımlı bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
의존적인 , 의존적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
tegemezi, kwa utegemezi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
依赖的 , 依赖地
دیکشنری فارسی به چینی
依存的 , 依存的に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
תלוי , תָּלוּי
دیکشنری فارسی به عبری
tergantung, secara bergantung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
พึ่งพา , อย่างขึ้นอยู่กับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تابعٌ , عاملٌ باعتمادٍ
دیکشنری فارسی به عربی
وابستہ , منحصر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پابست
تصویر پابست
پای بند پای بست مقید، دلباخته، بنیاد عمارت پای بست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پابست
تصویر پابست
پابند، کسی که علاقه مند به کاری یا چیزی باشد، کنایه از مقید، گرفتار، شفته، بنیاد عمارت
فرهنگ فارسی عمید