- پابسته
- آنکه پای وی در قید باشد، محبوس دربند
معنی پابسته - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نامربوط
مربوطه، آتاشه، متعلق، مربوط، رابط
پاینده دایم باقی، پیوسته منسجم
پاینده، پایدار، برقرار، پیوسته
ویژگی آنچه مربوط و متعلق به چیز دیگر است، مرتبط، خویش، نزدیک، فامیل، نیازمند، بسته مثلاً زندگی او وابسته به آن قرص بود
نبسته، بسته نشده، زخمی که بسته نشده و مرهم برآن ننهاده اند، تن پیلتن راچنان خسته دید همه خستگیهاش نابسته دید. (شا)، آزاد، نامقید، مقابل گرفتار، اسیر، جمع نابستگان، وزان زاری و ناله خستگان ببند اندر آیند نابستگان. (شا) مقابل بسته
مربوط، پیوسته
((بَ تِ))
فرهنگ فارسی معین
مربوط، منسوب، خویشاوند، مأمور دولتی که سفارت آن دولت در کشور دیگر وظایفی را انجام دهد، اتاشه، بازرگانی مأمور دولتی که در سفارت آن دولت در کشور دیگر به امور بازرگانی رسیدگی کند
Dependent, Dependently
dependente
dependiente, dependientemente
zależny, zależnie
зависимый , зависимо
залежний , залежно
afhankelijk
abhängig
dépendant, de manière dépendante
dipendente
आश्रित , आश्रित रूप से
নির্ভরশীল , নির্ভরশীলভাবে
bağımlı, bağımlı bir şekilde
의존적인 , 의존적으로
tegemezi, kwa utegemezi
依赖的 , 依赖地
依存的 , 依存的に
תלוי , תָּלוּי
tergantung, secara bergantung
พึ่งพา , อย่างขึ้นอยู่กับ
تابعٌ , عاملٌ باعتمادٍ
وابستہ , منحصر
پای بند پای بست مقید، دلباخته، بنیاد عمارت پای بست
پابند، کسی که علاقه مند به کاری یا چیزی باشد، کنایه از مقید، گرفتار، شفته، بنیاد عمارت