جدول جو
جدول جو

معنی وکره - جستجوی لغت در جدول جو

وکره
(وُ رَ)
آبخور، جای فرودآمدن در آب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
وکره
(وَ کَ رَ)
مهمانی بنای نو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوره
تصویر کوره
آتشدان، جای افروختن آتش، جای گداختن شیشه یا آهن، جای پختن سفال یا آجر و گچ، پزاوه، داش
خرد، کوچک، ناچیز مثلاً ده کوره
ناحیه، شهرستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکره
تصویر شکره
هر مرغ شکاری مانند باز، شاهین و عقاب، شکاری، شکار کننده، برای مثال با غلامان و آلت شکره / کرد کار شکار و کار سره (عنصری - ۳۶۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکره
تصویر مکره
ویژگی کسی که کراهتاً به کاری می پردازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکره
تصویر چکره
چکّه، قطره، آب اندک که از جایی یا چیزی بچکد، مقدار کمی از مایع مثلاً یک چکه آب نمانده بود، برای مثال هفت دریا اندرو یک قطره ای / جمله هستی ها ز موجش چکره ای (مولوی - ۷۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واره
تصویر واره
شبیه، پسوند متصل به واژه به معنای نظیر مثلاً سنگواره،
برای تبدیل صفت به اسم به کار می رود مثلاً گوشواره، دستواره، گاهواره، مشتواره،
بار، کرت، مرتبه، نوبت، برای مثال گل دگرره به گلستان آمد / وارۀ باغ و بوستان آمد (رودکی - ۴۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وکنه
تصویر وکنه
وکنه در فارسی آشیانه نشیم آشیانه مرغ جمع وکنات وکن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی که ساق ندارد خواه بر زمین پهن شودمانند بیاره خربزه و هندوانه وخواه بر چوب و درخت بالا رود مانند کدو عشقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفره
تصویر وفره
وفرت در فارسی فراونی بسیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واره
تصویر واره
بار، مرتبه، نوبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکره
تصویر نکره
ناشناسایی، غیر معرفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکره
تصویر مکره
بیزار نا خوش دارنده اکراه نماینده ناخوش دارنده: (مکره بگه بخل تو باشی و نه مطواع مطواع گه جود تو باشی و نه مکره) (منوچهری د. 90)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فکره
تصویر فکره
فکرت در فارسی بوشا اندیشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوره
تصویر کوره
آتشگاه آهنگری و مسگری و بمعنی بخش و حصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکره
تصویر عکره
گله شتر از پنجاه تا سد، بن زبان
فرهنگ لغت هوشیار
شلمه شلمک از گیاهان، جمع ساکر، ماندابها کاسه گلی، پیاله ایست که مقداری معین جا بگیرد سکرجه
فرهنگ لغت هوشیار
پلیدتر منفورتر زشت تر، جمع اکار (اکاره) برزگران کشاورزان، سهم زارع از محصول، دسترنج یا اجره المثلی که مالک هر گاه بخواهد اجازه زمینی را فسخ کند بابت حق کشت و کار بمستاء جر میدهد. یا عمله و اکراه. کارگران و برزیگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکره
تصویر چکره
قطره آب رشحه، حباب کف آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکره
تصویر زکره
خیکچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذکره
تصویر ذکره
آوازه، تیزی در آدمی یا در شمشیر، جمع ذکر، مردان نرینگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکره
تصویر بکره
میکده و میخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکره
تصویر شکره
شکارچی، شکار کننده، صید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوره
تصویر کوره
ده ده کم جمعیت که چندان آبادی نداشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واره
تصویر واره
((ر))
نوبت، مرتبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکره
تصویر نکره
((نَ کِ رِ یا رَ))
ناشناس، غیرمعروف، انسان یا حیوانی که هیکل درشت و بدقواره دارد، اسمی را گویند که در نزد مخاطب معلوم و معین نیست. نشانه نکره در فارسی «ی» است که به آخر اسم می پیوندد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکره
تصویر مکره
((مُ رِ))
اکراه نماینده، ناخوش دارنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوره
تصویر کوره
((رِ))
بخش، قسمتی از مملکت. خره و خوره هم گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکره
تصویر چکره
((چَ کَ رِ))
قطره آب، رشحه، حباب، کف آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوره
تصویر کوره
آتشدان، تنور، اجاق سرپوشیده
از کوره دررفتن: کنایه از سخت خشمگین شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکره
تصویر شکره
((ش کَ رَ یا رِ))
شکار کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکره
تصویر سکره
((سَ تَ یا تِ))
کاسه گلی، پیاله ای است که مقداری معین جا بگیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بکره
تصویر بکره
((بُ رِ یا رَ))
بامداد پگاه، پگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واره
تصویر واره
((ر))
به آخر اسم ملحق شود دال بر معانی ذیل، دال بر شباهت و مانندگی، ماهواره، دال بر تعلق و ارتباط، گوشواره، دال بر مکان، چراغواره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکره
تصویر نکره
ناشناس، خشن
فرهنگ واژه فارسی سره