جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مکره

مکره

مکره
بیزار نا خوش دارنده اکراه نماینده ناخوش دارنده: (مکره بگه بخل تو باشی و نه مطواع مطواع گه جود تو باشی و نه مکره) (منوچهری د. 90)
مکره
فرهنگ لغت هوشیار

مکره

مکره
وادار کننده کسی را برکاری که ناپسند می دارد آن را. (از اقرب الموارد) ، ناپسند و دارای کراهت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مکره

مکره
به کره به کاری داشته. به اکراه داشته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه او را به کاری واداشته اند که ناپسند دارد آن را. (از اقرب الموارد) :
مکره به گه بخل تو باشی و نه مطواع
مطواع گه جودتو باشی و نه مکره. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 78).
اگر کسی گوید چه ثواب است ایشان را در پذیرفتن کتاب و در آن مضطر بودند و مکره و معلوم است که به اکراه به ثواب نرسند جواب آن است که... بعد از التزام عمل کردند به آن و در عمل مضطرو مکره نبودند. (کشف الاسرار ج 1 ص 17).
کی چنین گوید کسی کو مکره است
چون چنین جنگد کسی کو بی ره است.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 238).
و رجوع به مکرهی و مکرهاً شود
لغت نامه دهخدا

مکره

مکره
جَمعِ واژۀ ماکر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ماکر شود
لغت نامه دهخدا

مکره

مکره
مکروه و در حدیث عباده است: ’بایعت رسول اﷲ صلعم علی المنشط و المکره’، یعنی المحبوب والمکروه. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مکره

مکره
گیاهی است تیره رنگ. ج، مَکر و مُکور، اسپست تباه شده، ساق آگنده گوشت زیبا. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، غورۀ خرمای سخت نزدیک به رطب رسیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تدبیر و حیله در جنگ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

ذکره

ذکره
آوازه، تیزی در آدمی یا در شمشیر، جمع ذکر، مردان نرینگان
ذکره
فرهنگ لغت هوشیار