- وک
- قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است
بزغ، غورباغه، غوک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، قاس، کلا، کلائو
معنی وک - جستجوی لغت در جدول جو
- وک
- وزغ قورباغه
- وک ((وَ))
- قورباغه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نماینده مجلس
جانشین، نماینده
جانشینی
نمایندگی
جانشینی، نمایندگی
دادیار، معاون دادستان، وکیل عمومی
کسی که به او اعتماد کنند و کاری را به او بسپارند، کسی که از طرف کس دیگر برای انجام دادن کاری تعیین شود، گماشته، نماینده، در علوم سیاسی نماینده ای که از طرف یک حزب یا جمعی از مردم برای اجرای امری انتخاب می شود
وکیل عمومی: دادیار
وکیل عمومی: دادیار
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، کابوک، آشیان، بتواز، وکر، پدواز، پتواز، تکند، کابک، پیواز، آشانه، آشیانه
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، بتواز، آشانه، پتواز، پیواز، وکنت، پدواز، آشیانه، کابک، آشیان، کابوک، تکند
داد گونامه نامه ای مبنی بر واگذاری کاری بدیگری و وکالت کسی از جانب امضا کننده
وکالت تسخیری: داد گزاری گزینشی داد گزاری رایگان
نمایندگی داشتن
نمایندگی دادن
داتگویی داد گویی داگزاری
داد گزاری گزینشی
اجرای کاری ازجانب کسی، نیابت خلافت جانشینی، واگذاری، عقدی که بموجب آن یکی ازطرفین طرف دیگر رابرای انجام امری نایب خودمی نماید. اساسا در وکالت تفویض حق نمیشود بلکه منوب عنه درعرض نایب حق دخل وتصرف درمورد وکالت دارد. یا وکالت انتخابی. و آن وکالتی است که از طرف دادگاه در امور کیفری باو از طرف کانون وکلا در امور مدنی بوکلا ارجاع میگردد. این وکالت مجانی است و آنرا در اصطلاح دیگر (وکالت مسحر) و (وکالت تسخیری) نیز می گویند. یا وکالت دیوان (اعلی)، مقامی عالی در عهد صفویه که مرادف نیابت سلطنت بود. توضیح مرحوم قزوینی آنرا بمعنی (شخص اول مملکت بودن صدارت اعظم گرفته) گرفته
سستی تنبلی، کودنی
پالان
بند دوال مشک، آوند در دار
داد گزار
نماینده مردم
نمایندگی دادن کارگزار برگزیدن نماینده بر گزیدن جانشین خود کردن قایم مقام ساختن، اختیاردادن بکسی تاامری رابرای وی انجام دهاد: (سلطان... عمیدالملک راوکیل کرد تا خواهر خلیفه را برای او خطبه کند)، کسی را به وکالت دادگستری انتخاب کردن، کسی را به وکالت مجلس بر گزیدن
داد یار
از طرف کسی نماینده شدن، بوکالت (دادگستر یامجلس) انتخاب شدن
داد گزار
کارگزار گزینا
داتگوی داد گزار
هزینه دار
داد گزار رایگان داد گزار گزینشی
کسی که در انتخاب وکلای محلس دست دارد
کارگزار ورجاوند
گروهبان یکم نام سابق گروهبان یکم و (سرگروهبان)، توضیح گروهبان یکم درجه نظامی و سر گروهبان شغل وی است