جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با وک

وک

وک
قورباغه، وَزَغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دُم دراز و آبشش است
بَزَغ، غورباغه، غوک، بَک، پَک، چَغز، جَغز، غَنجموش، مَگَل، ضِفدِع، قاس، کَلا، کَلائو
وک
فرهنگ فارسی عمید

وک

وک
که در تلفظ اوک شود، چون در آخر اسمی درآید افادۀ مبالغه کند، چون رموک، نروک. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

وک

وک
وزق را میگویند و به عربی ضفدع خوانند، و معرب آن وق باشد. (برهان). غوک و وزغ. (انجمن آرا) ، قلوه. کلیه. در تداول گویند: کک چیست که وکش چه باشد؟
لغت نامه دهخدا