معنی وکیل کردن
- وکیل کردن
- نمایندگی دادن کارگزار برگزیدن نماینده بر گزیدن جانشین خود کردن قایم مقام ساختن، اختیاردادن بکسی تاامری رابرای وی انجام دهاد: (سلطان... عمیدالملک راوکیل کرد تا خواهر خلیفه را برای او خطبه کند)، کسی را به وکالت دادگستری انتخاب کردن، کسی را به وکالت مجلس بر گزیدن
