- وپس
- مانند و مثل و مشابه
معنی وپس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
طایفه
فرانسوی ناژک از پارچه ها
از عقب، ز پی، در پی، من بعد، موخر
بعد، پس، بعد از این
از پس، از پی، پس از آن، بعد
عقب، دنبال
پوشال ریزه هیزم
مهار شتر
کم و بیش، خوبانه چرک
((و ر))
فرهنگ فارسی معین
طنابی که از خوشه های خشکیده برنج باشد، ریسمانی که از موی گاو بافته می شود و شاخه های برسم را با آن به هم می پیوندند (و آن از لوازم آتشگاه است)
باز پس، عقب، دنبال
واپس آمدن: باز پس آمدن، باز آمدن
واپس رفتن: پس رفتن، عقب رفتن
واپس آمدن: باز پس آمدن، باز آمدن
واپس رفتن: پس رفتن، عقب رفتن
مهار شتر به صورت چوبی که در بینی شتر می کنند، برای مثال ایا کرده در بینی ات حرص ورس / ز ایزد نیایدت یک ذره ترس (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۵)
ریسمانی که از موی یا از الیاف گیاه بافته می شود
اسپرک، گیاهی علفی یکساله با برگهای دراز، گلهای زرد و میوۀ کپسولی که در رنگرزی به کار می رود، سپرک، اسفرک، زریر
ریسمانی که از موی یا از الیاف گیاه بافته می شود
اسپرک، گیاهی علفی یکساله با برگهای دراز، گلهای زرد و میوۀ کپسولی که در رنگرزی به کار می رود، سپرک، اسفرک، زریر
عقب، پشت، دنبال
بنابراین مثلاً او بیمار شد پس به مدرسه نرفت
آنگاه، آنگه، بعد از آن مثلاً بچه ها بلند شدند پس استاد آمد
عقب، پشت سر، برای مثال تن من جمله پس دل رود و دل پس تو / تن هوای دل و دل جمله هوای تو کند (منوچهری - ۲۷) پشت، عقب مانده، دیر
پس افتادن: غش کردن، عقب افتادن، پس ماندن، به پشت افتادن
پس افکندن: پس انداختن، به وجود آوردن بچه، به دنیا آوردن، عقب انداختن، پس انداز کردن
پس انداختن: به وجود آوردن بچه، به دنیا آوردن، عقب انداختن، پس انداز کردن
پس پشت: پشت سر، عقب سر، دنبال
پس دادن: رد کردن چیزی که از کسی گرفته شده، بازگردانیدن، ادا کردن، آب بیرون دادن کوزه یا ظرف دیگر، تراوش کردن
پس رفتن: به عقب بازگشتن، عقب رفتن
پس زانو نشستن: کنایه از در گوشه ای نشستن و زانوها را در بغل گرفتن، برای مثال پس زانو منشین و غم بیهوده مخور / که ز غم خوردن تو رزق نگردد کم و بیش
پس زدن: عقب زدن، دور کردن چیزی از روی چیز دیگر
پس ستاندن: پس گرفتن، گرفتن چیزی که به کسی داده شده، واستدن، چیزی را که فروخته شده از خریدار گرفتن و پول آن را رد کردن
پس ستدن: پس ستادن، پس گرفتن، گرفتن چیزی که به کسی داده شده، واستدن، چیزی را که فروخته شده از خریدار گرفتن و پول آن را رد کردن
پس سر: پشت سر، عقب سر، قفا
پس فتادن: پس افتادن، غش کردن، عقب افتادن، پس ماندن، به پشت افتادن
پس فرستادن: بازگردانیدن، عودت دادن، رد کردن چیزی که کسی فرستاده، بازگرداندن چیزی که از کسی گرفته شده
پس کردن: کنار زدن، یک سو کردن کسی یا چیزی از جایی
پس کشیدن: پس رفتن، به عقب بازگشتن، عقب رفتن
پس گرفتن: گرفتن چیزی که به کسی داده شده، واستدن، چیزی را که فروخته شده از خریدار گرفتن و پول آن را رد کردن
پس ماندن: عقب ماندن، عقب افتادن، دنبال ماندن
پس نشاندن: به عقب راندن، کسی را پس زدن و دور کردن، سپاهیان دشمن را شکست دادن و دور کردن
پس نشانیدن: پس نشاندن، به عقب راندن، کسی را پس زدن و دور کردن، سپاهیان دشمن را شکست دادن و دور کردن
پس نشستن: خود را پس کشیدن، در جنگ شکست خوردن و عقب نشینی کردن
آنگاه، آنگه، بعد از آن مثلاً بچه ها بلند شدند پس استاد آمد
عقب، پشت سر،
پس افتادن: غش کردن، عقب افتادن، پس ماندن، به پشت افتادن
پس افکندن: پس انداختن، به وجود آوردن بچه، به دنیا آوردن، عقب انداختن، پس انداز کردن
پس انداختن: به وجود آوردن بچه، به دنیا آوردن، عقب انداختن، پس انداز کردن
پس پشت: پشت سر، عقب سر، دنبال
پس دادن: رد کردن چیزی که از کسی گرفته شده، بازگردانیدن، ادا کردن، آب بیرون دادن کوزه یا ظرف دیگر، تراوش کردن
پس رفتن: به عقب بازگشتن، عقب رفتن
پس زانو نشستن: کنایه از در گوشه ای نشستن و زانوها را در بغل گرفتن،
پس زدن: عقب زدن، دور کردن چیزی از روی چیز دیگر
پس ستاندن: پس گرفتن، گرفتن چیزی که به کسی داده شده، واستدن، چیزی را که فروخته شده از خریدار گرفتن و پول آن را رد کردن
پس ستدن: پس ستادن، پس گرفتن، گرفتن چیزی که به کسی داده شده، واستدن، چیزی را که فروخته شده از خریدار گرفتن و پول آن را رد کردن
پس سر: پشت سر، عقب سر، قفا
پس فتادن: پس افتادن، غش کردن، عقب افتادن، پس ماندن، به پشت افتادن
پس فرستادن: بازگردانیدن، عودت دادن، رد کردن چیزی که کسی فرستاده، بازگرداندن چیزی که از کسی گرفته شده
پس کردن: کنار زدن، یک سو کردن کسی یا چیزی از جایی
پس کشیدن: پس رفتن، به عقب بازگشتن، عقب رفتن
پس گرفتن: گرفتن چیزی که به کسی داده شده، واستدن، چیزی را که فروخته شده از خریدار گرفتن و پول آن را رد کردن
پس ماندن: عقب ماندن، عقب افتادن، دنبال ماندن
پس نشاندن: به عقب راندن، کسی را پس زدن و دور کردن، سپاهیان دشمن را شکست دادن و دور کردن
پس نشانیدن: پس نشاندن، به عقب راندن، کسی را پس زدن و دور کردن، سپاهیان دشمن را شکست دادن و دور کردن
پس نشستن: خود را پس کشیدن، در جنگ شکست خوردن و عقب نشینی کردن
پشت، عقب، آن سوی، پشت سر، دنبال، پس از همه، آخر کار، آن گاه، آن وقت، از این رو، بنابراین، قسمت عقب، مؤخر، دبر، کون
پس و پیش: جابه جا، به صورتی غیر از صورت اصلی
پس و پیش: جابه جا، به صورتی غیر از صورت اصلی
پسر، پور، برای مثال پس آگاه کردند زآن کارزار / پس شاه را فرخ اسفندیار (دقیقی - ۷۹) ، بیامد نخست آن سوار هژیر / پس شهریار جهان اردشیر (فردوسی - ۵/۱۲۱)
جلو و عقب پیش رو و پشت سر قدام و خلف: چو شورش در آب آمدی پیش و پس نخوردندی آن آب را هیچکس. (نظامی)، مقدم و موخر (صف و غیره) : پیش و پسی ست صف کبریا پس شعرا آمد و پیش انبیا. (مخزن الاسرار چا. 42: 2) یا پیش و پس کاری را نگریستن، در آن خوب تامل کردن سخت دقت کردن در آن: و ما چون کارها را نیکوتر باز جستیمو پیش و پس آنرا بنگریستیم و این مرد را دانسته بودیم وآزموده صواب آن نمود
فرانسوی از یونانی دیویک چشم، تکچشمس کرم آب انبار کرم آب شیرین جانوری است از شاخه بندپایان جزو رده سخت پوستان که در آب شیرین زندگی می کند. قد حیوان بین 2 تا 4 میلیمتر است و اندامی کشیده دارد. سر سینه اش پهن و شکمش باریک است و انتهای بدنش به چنگال شکمش می شود. شاخکهای حیوان جهت شنا در آب بکار می رود و رنگ و روی خاکستری یا آب رنگ است. سیکلوپس در اکثر آبهای انبارها که خاکشیر در آن میزید نیز به فراوانی موجود است