نیک اندیش، برف انبوه که از کوه فرو ریزد، پسر و جانشین اسفندیار، نام ماه یازدهم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
نیک اندیش، برف انبوه که از کوه فرو ریزد، پسر و جانشین اسفندیار، نام ماه یازدهم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
دهی است جزو دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین واقع در 2 هزارگزی راه شوسه. دامنه و سردسیری است با 630 تن سکنه. آب آن از رود خانه جلیل آباد ومحصول آن غلات و بنشن و گردو و زردآلو و بادام و عسل و شغل اهالی زراعت است. ایل بغدادی تابستان به کوههای این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزو دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین واقع در 2 هزارگزی راه شوسه. دامنه و سردسیری است با 630 تن سکنه. آب آن از رود خانه جلیل آباد ومحصول آن غلات و بنشن و گردو و زردآلو و بادام و عسل و شغل اهالی زراعت است. ایل بغدادی تابستان به کوههای این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزو دهستان فشافویۀ بخش ری شهرستان تهران واقع در 10هزارگزی باختری راه شوسۀ قم با 1190 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، صیفی، چغندرقند و شغل اهالی زراعت است. قلعۀ خرابه ای دارد. راه از طریق رباطکریم ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزو دهستان فشافویۀ بخش ری شهرستان تهران واقع در 10هزارگزی باختری راه شوسۀ قم با 1190 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، صیفی، چغندرقند و شغل اهالی زراعت است. قلعۀ خرابه ای دارد. راه از طریق رباطکریم ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
حلقۀ چوبینی را گویند که در باربند و شریطه می باشد و گاهی به جای رکاب آهنی آویزند. (برهان) (انجمن آرا) : چون برون کرد زو هماره وهنگ در زمان درکشید محکم تنگ. ؟ (از لغت فرس 307). مؤلف فرهنگ نظام نویسد: از معنی اول حلقۀ چوبین که بر بار بندند (از سروری نقل شده) چیزی مفهوم نمیشود، از این جهت رشیدی چنین آورده: حلقۀ چوبین که بر پا زنند، و مقصودش قسمی از کنده است که به پای مقصران زنند و با همان شعر می سازد - انتهی. باید دانست که مقصود اسدی (که دیگران هم از او تبعیت کرده اند) حلقه ای است که از شاخه های درخت به شکل دایره کنندو چارواداران دو لنگۀ بار را به وسیلۀ طنابی که ازداخل حلقه های مزبور گذرانند محکم کنند و هنوز نیز در بسیاری از نقاط ایران معمول است و آن را چنبر گویند، و اینکه رودکی گوید: ’هم به چنبر گذار خواهد بود این رسن را اگرچه هست دراز’ اشاره به همین حلقۀ چوبی است. هر یک از حلقه های چوبین یا از شاخه های درخت که در سر ریسمان بندند و موقع بستن بار سر ریسمان از آنها گذرانند و بدین وسیله بار را محکم کنند، رکاب چوبین، کمندی که به وسیلۀ آن انسان یاحیوانی را گیرند، تخمی که زنان برای فربهی خورند و بسیار نرم بود و لعاب بازدهد همچو اسبغول. (انجمن آرا) (آنندراج). تخمی بود که زنان در داروی فربهی کنند و عظیم نرم بود و لعاب بازدهد چون بذر قطونا. (حاشیۀ برهان قاطع از لغت فرس ص 308 و سروری). به نظر می آید که این کلمه در معنی اخیر صورت محرف و تغییریافتۀ بارهنگ (وارهنگ) باشد. (فرهنگ فارسی معین) ، یک جرعه آب. یک دم آب. دم آب بودکه بازخورند. (انجمن آرا) (حاشیۀ فرهنگ اسدی) (آنندراج) (حاشیۀ برهان قاطع از لغت فرس ص 308 و سروری)
حلقۀ چوبینی را گویند که در باربند و شریطه می باشد و گاهی به جای رکاب آهنی آویزند. (برهان) (انجمن آرا) : چون برون کرد زو هماره وهنگ در زمان درکشید محکم تنگ. ؟ (از لغت فرس 307). مؤلف فرهنگ نظام نویسد: از معنی اول حلقۀ چوبین که بر بار بندند (از سروری نقل شده) چیزی مفهوم نمیشود، از این جهت رشیدی چنین آورده: حلقۀ چوبین که بر پا زنند، و مقصودش قسمی از کنده است که به پای مقصران زنند و با همان شعر می سازد - انتهی. باید دانست که مقصود اسدی (که دیگران هم از او تبعیت کرده اند) حلقه ای است که از شاخه های درخت به شکل دایره کنندو چارواداران دو لنگۀ بار را به وسیلۀ طنابی که ازداخل حلقه های مزبور گذرانند محکم کنند و هنوز نیز در بسیاری از نقاط ایران معمول است و آن را چنبر گویند، و اینکه رودکی گوید: ’هم به چنبر گذار خواهد بود این رسن را اگرچه هست دراز’ اشاره به همین حلقۀ چوبی است. هر یک از حلقه های چوبین یا از شاخه های درخت که در سر ریسمان بندند و موقع بستن بار سر ریسمان از آنها گذرانند و بدین وسیله بار را محکم کنند، رکاب چوبین، کمندی که به وسیلۀ آن انسان یاحیوانی را گیرند، تخمی که زنان برای فربهی خورند و بسیار نرم بود و لعاب بازدهد همچو اسبغول. (انجمن آرا) (آنندراج). تخمی بود که زنان در داروی فربهی کنند و عظیم نرم بود و لعاب بازدهد چون بذر قطونا. (حاشیۀ برهان قاطع از لغت فرس ص 308 و سروری). به نظر می آید که این کلمه در معنی اخیر صورت محرف و تغییریافتۀ بارهنگ (وارهنگ) باشد. (فرهنگ فارسی معین) ، یک جرعه آب. یک دم آب. دم آب بودکه بازخورند. (انجمن آرا) (حاشیۀ فرهنگ اسدی) (آنندراج) (حاشیۀ برهان قاطع از لغت فرس ص 308 و سروری)
کسی و یا چیزی که سست و ضعیف و ناتوان می کند. (ناظم الاطباء). سست کننده. (از منتهی الارب) : ذلکم و أن ّاﷲ موهن کید الکافرین. (قرآن 18/8) ، این است شما رابه درستی که خدا سست کننده مکر کافران است. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 60) ، اهانت آور. مایۀ اهانت. توهین آور: عبارات موهن. (یادداشت مؤلف)
کسی و یا چیزی که سست و ضعیف و ناتوان می کند. (ناظم الاطباء). سست کننده. (از منتهی الارب) : ذلکم و أن ّاﷲ موهن کید الکافرین. (قرآن 18/8) ، این است شما رابه درستی که خدا سست کننده مکر کافران است. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 60) ، اهانت آور. مایۀ اهانت. توهین آور: عبارات موهن. (یادداشت مؤلف)
نیمی از شب این واژه در فارسی برابر با خوار ساز زبون کننده به کار می رود در تازی واژه مهین آرشی نزدیک به آن دارد و برابر است با خوار سست واژه موهون نیز چنین آرشی دارد موهن در آنندراج و لاروس نیامده است. خوار کننده سست و ضعیف کننده، زننده توهین آمیز: (کلمات موهن بر زبان راند. {توضیح موهن بر وزن} موجر {که معمولا بمعنی اهانت کننده استعمال میشود در لغت بمعنی ضعیف کننده است. در زبان عربی بجای آن} مهین {گویند (صحاح)
نیمی از شب این واژه در فارسی برابر با خوار ساز زبون کننده به کار می رود در تازی واژه مهین آرشی نزدیک به آن دارد و برابر است با خوار سست واژه موهون نیز چنین آرشی دارد موهن در آنندراج و لاروس نیامده است. خوار کننده سست و ضعیف کننده، زننده توهین آمیز: (کلمات موهن بر زبان راند. {توضیح موهن بر وزن} موجر {که معمولا بمعنی اهانت کننده استعمال میشود در لغت بمعنی ضعیف کننده است. در زبان عربی بجای آن} مهین {گویند (صحاح)
هر یک از حلقه های چوبین یا از شاخه های درخت که در سر ریسمان بندند و موقع بستن بار سر ریسمان را از آن گذرانند و بدین وسیله بار را محکم کنند، رکاب چوبین، کمندی که به وسیله آن انسان یا حیوانی را گیرند
هر یک از حلقه های چوبین یا از شاخه های درخت که در سر ریسمان بندند و موقع بستن بار سر ریسمان را از آن گذرانند و بدین وسیله بار را محکم کنند، رکاب چوبین، کمندی که به وسیله آن انسان یا حیوانی را گیرند