جدول جو
جدول جو

معنی ونشد - جستجوی لغت در جدول جو

ونشد
از توابع چهاردانگه ی شهریاری بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ونژد
تصویر ونژد
صمغ درخت ون یا زبان گنجشک درختی زینتی از خانوادۀ زیتون با برگ هایی شبیه برگ بادام که مصرف دارویی دارد، مرغ زبانک، تلک، بنجشک زوان، گنجشک زبان، لسان العصافیر، بنه، حبه الخضرا، وندانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وند
تصویر وند
عضو، پسوند متصل به واژه به معنای وابسته مثلاً پیشوند، پسوند،
پسوند متصل به واژه به معنای منسوب به مثلاً باوند، فولادوند، دیرک وند، سکوند، دماوند،
پسوند متصل به واژه به معنای دارنده مثلاً گاووند، دولت وند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منشد
تصویر منشد
آنکه شعر دیگری را می خواند، شعرخوان
فرهنگ فارسی عمید
(وَ زَ)
مرکّب از: ون + زد، ونژد. (برهان) (آنندراج)، رجوع به ونژد شود
لغت نامه دهخدا
(قُ کَ دَ)
نشدن. ناشدن.
- امثال:
کار نشد ندارد، همه کاری ممکن است. هیچ کاری ممتنع و محال نیست. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ بَ)
جستن گمشده را. (آنندراج). طلب کردن و جستن گمشده را. (از ناظم الاطباء) (از المنجد). نشده. نشدان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد)، تعریف نمودن (گمشده را) . (آنندراج). تعریف کردن (گمشده را) . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). نشدان. نشده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد)، بشناختن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)، سوگند دادن به خدا. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از المنجد). سوگند بردادن. (تاج المصادر بیهقی)، نشدتک اﷲ گفتن کسی را، یعنی به خدای می پرسم ترا، چنانکه گوئی فرایاد او می آوری. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، در تداول عرب: مدح. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مُ شِ)
شعرخواننده. (آنندراج) (غیاث) (از منتهی الارب). آنکه شعر می خواند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :
جان سخنوران را مرشد نشید من به
بهر چنین نشیدی منشد رشید بهتر.
خاقانی.
بیتی یا قطعه ای که در بعضی از آن، داعی منشد است و بعضی را منشی آورده شد. (جوامعالحکایات).
، هجوکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه هجو می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تعریف کننده چیزی گم شده. (آنندراج). آنکه نشان می دهد و خبر می دهد از هر چیز گم شده. (از اقرب الموارد) ، آنکه می پرسد و استفسار می کند از هر چیز گم شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ ژَ)
مرکّب از: ون + ژد، صمغ درخت ون باشد که درخت چتلاقوچ است، چه ژد به معنی صمغ است، و با زای هوز هم آمده. (برهان) (آنندراج)، صمغ درخت ون. رجوع به ونیژد شود
لغت نامه دهخدا
(وَ نَنْ)
وننت. نام یکی از ستارگان نسر واقع است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
اخبار خواستن جهت دانستن و بیاد آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ونزد
تصویر ونزد
صمغ درخت ون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ونژد
تصویر ونژد
صمغ درخت ون
فرهنگ لغت هوشیار
خوانده از دیگری باز خوانده خواننده از دیگری باز خوان، راهنما، نکوهشگر شعر خوانده شده از دیگری. خواننده و آورنده شعر از دیگری مقابل منشی: (بیتی یا قطعه ای - که در بعضی از آن داعی منشدست و بعضی را منشی - آورده شد) (جوامع الحکایات. 27: 1)، راه نماینده، هجو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشد
تصویر نشد
جستن جست و جو، سوگند دادن به خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشد
تصویر منشد
((مُ ش))
خواننده و آورنده شعر از دیگری، مقابل منشی، راه نماینده، هجو کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منشد
تصویر منشد
((مُ شَ))
شعر خوانده شده از دیگری
فرهنگ فارسی معین
((وَ))
لفظی است که خود معنی مستقل ندارد بلکه همیشه با کلمه ای دیگر ترکیب می شود تا معنی تازه بسازد. هرگاه پیش از کلمه واقع شود پیشوند و هرگاه در آخر کلمه بیآید پسوند نامیده می شود
فرهنگ فارسی معین
گوسفند سفید رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
میزان پرباری یا کم باری محصول در مزرعه
فرهنگ گویش مازندرانی
عنکبوت
فرهنگ گویش مازندرانی