- ولوج
- داخل شدن، درآمدن در جایی
معنی ولوج - جستجوی لغت در جدول جو
- ولوج
- درآمدن به درون آمدن در آمدن داخل شدن، دخول
- ولوج ((وُ))
- درآمدن، داخل شدن، دخول
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اژدف زعرور آلج آلوی کوهی
راه دراز
کم شیر، ابر پراکنده، ابر بارانی پریدن چشم
میزان صدا در هر سیستم صوتی، دکمه یا پیچی که با آن صدای سیستم صوتی را تنظیم می کنند
ثلج ها، برفها، جمع واژۀ ثلج
ویژگی زنی که بسیار می زاید، بسیار زاینده
زبان زدن سگ به ظرف، خوردن یا لیسیدن سگ چیزی را که در ظرف است
پیغام و رسالت، پیغامبر، رسول
جمع فلج، نیمه ها نویسنده
نانی که خمیر آن از دیوار تنور ریخته باشد و در میان آتش ریخته شده باشد
منسوب به (ولی) : (حضرت ولوی مولوی)
آزور آزمند، آز آزمندی آزمند شدن حریص گشتن، آزمندی حرص، بسیارآزمند سخت حریص
زاینده بسیار زای بسیار زاینده (زن یا جانور)
ترکی پیامبر، راهنما
گیاهی خشن و درشت، با گل های کبود و تخم های سیاه که در سنگلاخ ها می روید
بسیار آزمند، حریص و شیفته، (مصدر) آزمند شدن، حریص شدن به چیزی
رها، آزاد، پاشیده، ازهم پاشیده، پراکنده
در دهان گرداندن
بلدرچین کرک: (پخته بسی مرغ بهر گونه طرز ازولج و تیهو و دارج و چرز) (امیرخسرو)
متفرق پراکنده، پاشیده متلاشی
ورتیج، برای مثال پخته بسی مرغ به صد گونه طرز / از ولج و تیهو و دراج و چرز (امیرخسرو - لغتنامه - ولج)
و اگر، و اگرچه
یونانی خداشناسی علم الهی (اخص) الهیات، علم کلام
علم الهی (اخص)، الهیات، علم کلام