حلوا پز، حلوافروش، برای مثال تو خواهی آستین افشان و خواهی روی در هم کش / مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی (سعدی۲ - ۶۰۸)، آغشته به حلوا، علاقه مند به حلوا، برای مثال معده حلوایی بود حلوا کشد / معده صفرایی بود سرکا کشد (مولوی۱ - ۸۱۵)
حلوا پز، حلوافروش، برای مِثال تو خواهی آستین افشان و خواهی روی در هم کش / مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی (سعدی۲ - ۶۰۸)، آغشته به حلوا، علاقه مند به حلوا، برای مِثال معده حلوایی بُوَد حلوا کشد / معده صفرایی بُوَد سِرکا کشد (مولوی۱ - ۸۱۵)
ابوعبدالله محمد بن صالح. از شاعران دورۀ سامانی است. او راست: جعد بر سیمین پیشانیش گویی که مگر لشکر زنگ همی غارت بغداد کند وآن سیه زلف بر آن عارض گویی که همی به پر زاغ کسی آتش را باد کند. (ازلباب الالباب). هدایت او را نوایحی نوشته است اما نسبت نوایحی شناخته نشد
ابوعبدالله محمد بن صالح. از شاعران دورۀ سامانی است. او راست: جعد بر سیمین پیشانیش گویی که مگر لشکر زنگ همی غارت بغداد کند وآن سیه زلف بر آن عارض گویی که همی به پر زاغ کسی آتش را باد کند. (ازلباب الالباب). هدایت او را نوایحی نوشته است اما نسبت نوایحی شناخته نشد
شهری است از اعمال بدخشان پشت بلخ و طخارستان. (معجم البلدان). شهری است خرم به خراسان و قصبۀ تخارستان و با نعمت های بسیار و آب روان و مردمان آمیزنده. (حدود العالم) : گه به ولوالجم ولایت خویش گه به وخش و به کیج و ختلانم. روحی ولوالجی. تو را شیر خواندم همی تا بکشتی به یک زخم شیری به ولوالج اندر. فرخی
شهری است از اعمال بدخشان پشت بلخ و طخارستان. (معجم البلدان). شهری است خرم به خراسان و قصبۀ تخارستان و با نعمت های بسیار و آب روان و مردمان آمیزنده. (حدود العالم) : گه به ولوالجم ولایت خویش گه به وخش و به کیج و ختلانم. روحی ولوالجی. تو را شیر خواندم همی تا بکشتی به یک زخم شیری به ولوالج اندر. فرخی