- ولو
- رها، آزاد، پاشیده، ازهم پاشیده، پراکنده
معنی ولو - جستجوی لغت در جدول جو
- ولو
- متفرق پراکنده، پاشیده متلاشی
- ولو ((وَ لَ))
- اگر، و اگر
- ولو ((وِ))
- ریخته و پاشیده، پراکنده
- ولو
- و اگر، و اگرچه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
داخل شدن، درآمدن در جایی
میزان صدا در هر سیستم صوتی، دکمه یا پیچی که با آن صدای سیستم صوتی را تنظیم می کنند
ویژگی زنی که بسیار می زاید، بسیار زاینده
زبان زدن سگ به ظرف، خوردن یا لیسیدن سگ چیزی را که در ظرف است
منسوب به (ولی) : (حضرت ولوی مولوی)
آزور آزمند، آز آزمندی آزمند شدن حریص گشتن، آزمندی حرص، بسیارآزمند سخت حریص
زاینده بسیار زای بسیار زاینده (زن یا جانور)
درآمدن به درون آمدن در آمدن داخل شدن، دخول
بسیار آزمند، حریص و شیفته، (مصدر) آزمند شدن، حریص شدن به چیزی
تا شده و دولا شده، آستر شده
فرانسوی غلته
دارندگان، صاحبان
قطعه ای موسیقی که نوازنده تنها نوازد یا خواننده تنها خواند، آلتی موسیقی که توسط یک نوازنده نواخته شود: ویولون سلو
هر یک از ورق های بازی که دو خال داشته باشد
نوعی ساز بادی که از شاخ میان تهی درست شده بود
هیکل موهوم که بچه را از آن می ترسانند، شکل مهیب، لولوخره
قسمی سگ کوچک جثه دراز پشم، یک سر دو گوش، صورت مهیب و ترسناکی برای ترسانیدن اطفال سازند
شاخ آهویی باشد که قلندران و جوکیان هندوستان نوازند، نایی که کشیشان مسیحی در کلیسا و دیر مینواختند
شکل موهومی که بچه را با آن بترسانند، لولو خرخره
شاخ دراز میان تهی که قلندران و جوکیان آن را با دهان می نوازند، نی که کشیشان در کلیسا نوازند
مروارید، در
سر و صدای بسیار، شلوغی، فتنه، آشوب مثلاً در شهر ولوله ای به پا شده بود، بحث و سخن پیرامون چیزی، شایعه، ترس و وحشت
بانگ و فریاد کردن به گریه و زاریبرای مثال ذکری ز خدنگ تو و زلزال به سقسین / حرفی ز پرنگ تو و ولوال به بلغار (قاآنی - ۳۵۴)
مونث ولوی: (سلسله ولویه علویهء)
شوراندن آشوب برپا کردن به غوغا انگیختن ایجادشور وغوغاو سر و صدا جار و جنجال، آشوب بر پا کردن
آشوبیدن شوریدن بصدا در آمدن و شوریدن (جمعیت)