راه ریگستان. (منتهی الارب). راه در رمل. (اقرب الموارد). راه در ریگ. (مهذب الاسماء) ، جمع واژۀ ولجه، به معنی سمج کوه و خم وادی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به ولجه شود
راه ریگستان. (منتهی الارب). راه در رمل. (اقرب الموارد). راه در ریگ. (مهذب الاسماء) ، جَمعِ واژۀ وَلَجه، به معنی سمج کوه و خم وادی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به ولجه شود
پرنده ای است از تیهو کوچکتر که به عربی سلوی گویند و به ترکی بلدرچین و به هندی بودنه، و این همان مرغی است که صاحب جهانگیری وشم خوانده است. (انجمن آرا) (برهان) (آنندراج). کرک. ولچ: جوزه را ماند اگر جوزه بود در ته زین ولج را ماند اگر ولج بود آخورزاد. مظهری (از انجمن آرا). پخته بسی ورغ به صد گونه طرز از ولج و تیهو و دراج و چرز. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج)
پرنده ای است از تیهو کوچکتر که به عربی سلوی گویند و به ترکی بلدرچین و به هندی بودنه، و این همان مرغی است که صاحب جهانگیری وشم خوانده است. (انجمن آرا) (برهان) (آنندراج). کرک. ولچ: جوزه را ماند اگر جوزه بود در ته زین ولج را ماند اگر ولج بود آخورزاد. مظهری (از انجمن آرا). پخته بسی ورغ به صد گونه طرز از ولج و تیهو و دراج و چرز. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج)
گره، گره محکم، گرهی که به آسانی گشوده نشود، برای مثال ای آنکه عاشقی به غم اندر غمی شده / دامن بیا به دامن من غلج برفکن (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۳)
گره، گره محکم، گرهی که به آسانی گشوده نشود، برای مِثال ای آنکه عاشقی به غم اندر غمی شده / دامن بیا به دامن من غلج برفکن (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۳)
برف، قطره های منجمد شدۀ سفید، بلوری شکل و نرمی که از آسمان فرو می ریزد، فنجا ثلج چینی (صینی): شوره، شورۀ قلم، در علم زیست شناسی تباشیر، باروت، سنگ سرمه
برف، قطره های منجمد شدۀ سفید، بلوری شکل و نرمی که از آسمان فرو می ریزد، فنجا ثلج چینی (صینی): شوره، شورۀ قلم، در علم زیست شناسی تباشیر، باروت، سنگ سرمه
خوشۀ کوچک از انگور. (ناظم الاطباء) ، نابینایان. (ترجمان القرآن). - اولوالطریق، رهبانان و قسیسان و پیشوایان مذهب. (آنندراج). - اولوالعزم، صاحبان عزم. خداوندان صبر. (ترجمان القرآن جرجانی) : در آنروز کز فضل پرسند و قول اولوالعزم را تن بلرزد ز هول. سعدی. - ، اولوالعزم از پیغمبران آنانکه بر امور عهدکردۀ خود و سپردۀ خدای تعالی آهنگ و کوشش کردند. بعضی گفته اند پیغمبران اولوالعزم، نوح و ابراهیم و موسی و محمد صلوات الله علیهم اند و برخی نوح و ابراهیم و اسحاق و یعقوب و یوسف و ایوب و موسی و داود وعیسی را گفته اند و نیز در زمخشری اولوالعزم به معنی صاحبان کوشش وثبات و عزم آمده است. (منتهی الارب) (آنندراج). - اولوالقربی، خویشان نزدیک. (ترجمان علامۀ جرجانی، ترتیب عادل بن علی). - اولوالنهی، اولوالالباب. صاحبان خرد. خردمندان. ذوی العقول. رجوع به اولوالالباب شود
خوشۀ کوچک از انگور. (ناظم الاطباء) ، نابینایان. (ترجمان القرآن). - اولوالطریق، رهبانان و قسیسان و پیشوایان مذهب. (آنندراج). - اولوالعزم، صاحبان عزم. خداوندان صبر. (ترجمان القرآن جرجانی) : در آنروز کز فضل پرسند و قول اولوالعزم را تن بلرزد ز هول. سعدی. - ، اولوالعزم از پیغمبران آنانکه بر امور عهدکردۀ خود و سپردۀ خدای تعالی آهنگ و کوشش کردند. بعضی گفته اند پیغمبران اولوالعزم، نوح و ابراهیم و موسی و محمد صلوات الله علیهم اند و برخی نوح و ابراهیم و اسحاق و یعقوب و یوسف و ایوب و موسی و داود وعیسی را گفته اند و نیز در زمخشری اولوالعزم به معنی صاحبان کوشش وثبات و عزم آمده است. (منتهی الارب) (آنندراج). - اولوالقربی، خویشان نزدیک. (ترجمان علامۀ جرجانی، ترتیب عادل بن علی). - اولوالنهی، اولوالالباب. صاحبان خرد. خردمندان. ذوی العقول. رجوع به اولوالالباب شود
سمج کوه که رونده در باران و جز آن در آن درآید. به فارسی باران گریز است. (منتهی الارب). غاری است که عبورکننده از باران و جز آن خود را در آن میپوشاند. (اقرب الموارد) ، خم وادی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جای ولوج. (اقرب الموارد). ج، ولج، اولاج (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ولجات. (اقرب الموارد)
سمج کوه که رونده در باران و جز آن در آن درآید. به فارسی باران گریز است. (منتهی الارب). غاری است که عبورکننده از باران و جز آن خود را در آن میپوشاند. (اقرب الموارد) ، خم وادی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جای ولوج. (اقرب الموارد). ج، وَلَج، اولاج (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، وَلَجات. (اقرب الموارد)
جای باش وحوش. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). خانه ای که بسازند از شاخ درخت. (از مهذب الاسماء). یقال: دخل الظبی فی التولج. (اقرب الموارد). گفته اند: ’تا’ مبدل ’واو’ است و اصل آن وولج (فوعل) است نه تفعل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
جای باش وحوش. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). خانه ای که بسازند از شاخ درخت. (از مهذب الاسماء). یقال: دخل الظبی فی التولج. (اقرب الموارد). گفته اند: ’تا’ مبدل ’واو’ است و اصل آن وولج (فوعل) است نه تفعل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)