برف، قطره های منجمد شدۀ سفید، بلوری شکل و نرمی که از آسمان فرو می ریزد، فنجا ثلج چینی (صینی): شوره، شورۀ قلم، در علم زیست شناسی تباشیر، باروت، سنگ سرمه
برف. و آن در سیم سرد و در دوم خشک و مسکّن درد دندان حارّ و اخراج کننده زلوی در حلق مانده و جهت کرم معده و تقویت هضم معده حاره و تبهای حاره و جرب و حکه و ضماد او بر پیشانی جهت قطع رعاف و آشامیدن او باعث اجتماع حرارت در معده و مخدر و معطّش و مورث سعال و مضر احشاء ضعیف مبرودین و صاحب اورام باطنی است و آب پرورده با او بهتر است و مصحلش قرنفل و عسل و از خواص او است که چون نمک با برف آمیخته بر شیشه پرآب بدستوری بگیرند که شیشه در آن پنهان شود در یک ساعت آب شیشه یخ گردد. (تحفۀ حکیم مؤمن). ج، ثلوج، ماء ثلج، آب خنک، بلاد ثلج، یکی از هفت کشور و کشور هفتم است و منسوب است به ماه، برف باریدن، تر نهادن چیزی را یعنی خیساندن آن. تر کردن، شادمان گشتن، خنک دل شدن. گشاده دل گردانیدن