جدول جو
جدول جو

معنی ولادت - جستجوی لغت در جدول جو

ولادت
زادروز
تصویری از ولادت
تصویر ولادت
فرهنگ واژه فارسی سره
ولادت
تولد، زاییده شدن، زاییدن
تصویری از ولادت
تصویر ولادت
فرهنگ فارسی عمید
ولادت
زاییدن (زن)، زایش، هنگام تولد زمان زاییده شدن، یا وقت ولادت. هنگام زاییدن: (زنان بادار، ای مرد هشیارخ اگر وقت ولادت مار زایند) (ازان بهتر بنزدیک خردمند که فرزندان ناهموار زایند) (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
ولادت
((وِ دَ))
زایش، زاییدگی، زمان به دنیا آمدن
تصویری از ولادت
تصویر ولادت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کند هوشی تیماو دیر یابی کند فهم بودن کند ذهن بودن، کاهل شدن، کند هوشی دیریابی کند ذهنی. کودنی مقابل ذکا فطنت. کند ذهنی، کودنی، کاهلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
فرمانروایی
فرهنگ واژه فارسی سره
مردانگی، چستی جلد بودن چابکبودن، نیرومند بودن، چابکی چابک سواری، یلی پهلوانی شجاعت. چالاک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وغادت
تصویر وغادت
فرومایه شدن، پستی، فرومایگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جلادت
تصویر جلادت
صلابت، نیرومندی، چابکی، دلیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلادت
تصویر بلادت
کندفهم بودن، کندذهن بودن، کندذهنی، کودنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفادت
تصویر وفادت
به رسولی نزد کسی وارد شدن، رسالت، پیام آوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفادت
تصویر وفادت
بر سولی آمدن نزد کسی، رسالت پیام آوری
فرهنگ لغت هوشیار
حکومت کردن، دست یافتن تصرف کردن، مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره میشود: ولایت کیلان و ولایت مازندران، سرزمین خطه: (ورایت نصرت شمارازکلاردشت نهضت نموده بعداز چندکوچ به ولایت لاررسید)، شهر بلده، کشور مملکت: (گفتی کزجمله ولایت روس بود شهری بنیکوی چو عروس) (هفت پیکر)، جمع ولایات، (دراصطلاح نویسندگان شبه قاره هند) ایران: (رسمی است که قلندران و عاشق پیشگاه ولایت بر سینه داغ کنند)، شهر و مولد و موطن هرکس (غیراز پایتخت) : (من آمده ام تهران زمستان را کار کنم و تابستان بروم ولایت)، توضیح ولایت و ولایت هر دو بمعانی یکدیگر آمده اند. یا ولایت قالوابلی. ولایت ایمان که ارواح مومنان در آن باخدای تعالی عهد بستند ببندگی. توضیح اشاره به آیه 171 ازسوره 7 (اعراف) : (واذاخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم واشهدهم علی انفسهم الست بربکم ک قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیمه اناکنا عن هذافاعلین) -1 حکومت کردن، تسلط داشتن، حکومت امارت: (ابونصر... برملک واقف بود... وقانون ولایت از اواستکشاف واستنطاق مینمود)، تسلط، مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره میشود، سرزمین خطه، مقام ول که پس ازمقام نبی (نبوت) قراردارد. یا شاه ولایت. لقب علی علیه السلام بن ابی طالب، جمع ولایات. یا ولایت عهد. شغل ومقام ولی عهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولاده
تصویر ولاده
ولادت در فارسی زاییدن زایش، زاییده شدن، زایگاه زمان زایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلادت
تصویر بلادت
((بَ دَ))
کند ذهن بودن، کودنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جلادت
تصویر جلادت
((جَ جِ))
چابک بودن، چابکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
((وِ یَ))
فرمانروایی، پادشاهی، حکومت کردن، تسلط داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
((وَ یَ))
بخش هایی از یک کشور که یک نفر والی بر آن ها فرمانروایی کند، شهرستان، جمع ولایات
فرهنگ فارسی معین
((وِ دِ یا دَ))
قطعه ای از چرم یا چوب مدور که در گلوی دوک نصب کنند تا ریسمان رشته شده از دوک بیرون نرود، فلکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وفادت
تصویر وفادت
((وِ دَ))
به رسولی آمدن نزد کسی، رسالت، پیام آوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وغادت
تصویر وغادت
((وَ دَ))
کم عقل بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
زادگاه، منطقه، شهر و توابع آنکه یک نفر والی بر آن فرمانروایی می کرد، برابر با شهرستان کنونی، کشور، حکومت کردن، فرمانروایی، در تصوف ولی بودن، مقام ولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
Guardianship, Lordship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
опека , владение
دیکشنری فارسی به روسی
опіка , владарювання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
voogdij, heerschappij
دیکشنری فارسی به هلندی
Vormundschaft, Herrschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
अभिभावकत्व , अधिकार
دیکشنری فارسی به هندی
অভিভাবকত্ব , সাম্রাজ্য
دیکشنری فارسی به بنگالی