جدول جو
جدول جو

معنی ولاده

ولاده((وِ دِ یا دَ))
قطعه ای از چرم یا چوب مدور که در گلوی دوک نصب کنند تا ریسمان رشته شده از دوک بیرون نرود، فلکه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ولاده

ولاده

ولاده
ولادت در فارسی زاییدن زایش، زاییده شدن، زایگاه زمان زایش
ولاده
فرهنگ لغت هوشیار

ولاده

ولاده
چرم یا چوب مدوری را گویند که در گلوی دوک کنند تا ریسمان که رشته شود از دوک بیرون نرود، و آن را به عربی فلکه خوانند. (برهان) (از آنندراج) (سروری)
لغت نامه دهخدا

ولاده

ولاده
مبالغه است والده را، به معنی بسیار زاینده: صحبه فلان ولاّده الخیر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

ولاده

ولاده
وِلاد. اِلاده. لِدَه. مولد. زادن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). زاییدن. (برهان). وضع حمل کردن. (اقرب الموارد). ولادت. رجوع به ولادت شود
لغت نامه دهخدا

بلاده

بلاده
کند هوشی تیماو دیر یابی بدکار، فاسق نابکار، فاحشه روسپی، مفسد مفتن، گمراه. تبهکار، فاسق، نابکار
فرهنگ لغت هوشیار