جدول جو
جدول جو

معنی ولائد - جستجوی لغت در جدول جو

ولائد(وَ ءِ)
جمع واژۀ ولیده، به معنی کودک مادینه و پرستار. (از منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به ولیده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وسائد
تصویر وسائد
وساده ها، بالین ها، پشتی ها، نازبالش ها، جمع واژۀ وساده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولاد
تصویر ولاد
زاییده شدن، ولادت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولائم
تصویر ولائم
ولیمه ها، مهمانی هایی که به مناسبت عروسی، بازگشت از سفر زیارتی، تولد فرزند یا خرید خانه و مانند آن می دهند، جمع واژۀ ولیمه
فرهنگ فارسی عمید
(وَ ءِ)
دیگ پایه ها. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، قواعد بنا و سرای. (منتهی الارب) (آنندراج). واحد آن وطیده است به معنی دعامه و پایه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
وسد. وساید. جمع واژۀ وساد، به معنی بالین و نازبالش. (منتهی الارب). رجوع به وساد شود، جمع واژۀ وساده. به معنی بالشها. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ وصیده. (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به وصیده شود
لغت نامه دهخدا
(وَ یِ)
جمع واژۀ ولیده. (اقرب الموارد). رجوع به ولائد و ولیده شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ ولیحه، به معنی غراره و خنور. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ ولیمه. (اقرب الموارد). رجوع به ولیمه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ وکاد، به معنی دوال پالان بند و رسن که وقت دوشیدن بر ماده گاو بندند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وکاد شود
لغت نامه دهخدا
(وِ گِ)
دهی است از دهستان قره طغان بخش بهشهر شهرستان ساری. سکنۀ آن 360 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
جمع واژۀ قلاده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قلاده شود.
- ام القلائد، میانکک زرین در گردن بند. (مهذب الاسماء).
- قلائدالخیل، کنایه از بزرگواران. گویند: نساء بنی فلان قلائدالخیل، ای هن کرام، زیرا جز اسب پیشرو نجیب را قلاده به گردن ننهند. (اقرب الموارد).
- قلائدالشعر، باقیماندۀ از شعر بر زمانه. (منتهی الارب). اشعاری که بر روزگار بماند و به خاطر نفاستی که داردهمواره محفوظ باشد و فراموش نگردد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
ولاده. الاده. لده. مولد. ولادت. زادن. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). وضع حمل کردن. (اقرب الموارد). زاییدن:
کارت این بوده ست از وقت ولاد
صید مردم کردن از دام وداد.
مولوی.
ازبرای دفع تهمت در ولاد
که نزاده ست از زنا و از فساد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ولاد
تصویر ولاد
زایش زای آوری زاییدن ولادت: (از برای دفع تهمت در ولاد که نزاد است از زنا و از فساد) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قلیه، تواهه ها بنگرید به قلیه قلاید در فارسی، جمع قلاده، گردنبندها قلاده گردن بند ها گلوبندها: و فراید قلاید رشید الدین و طواط که گوش و گردن آفاق بدان متحلی است. . ، جمع قلاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلائد
تصویر قلائد
((قَ ئِ))
جمع قلاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولاد
تصویر ولاد
((وِ))
زاییدن، ولادت
فرهنگ فارسی معین