جدول جو
جدول جو

معنی وسائد

وسائد
وساده ها، بالین ها، پشتی ها، نازبالش ها، جمع واژۀ وساده
تصویری از وسائد
تصویر وسائد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با وسائد

وسائد

وسائد
وُسُد. وساید. جَمعِ واژۀ وِساد، به معنی بالین و نازبالش. (منتهی الارب). رجوع به وساد شود، جَمعِ واژۀ وساده. به معنی بالشها. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا

وسائل

وسائل
جمع وسیله اسباب لوازم (و با این وسایل و فضایل درخصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی)
فرهنگ لغت هوشیار

وسائط

وسائط
وسایط در فارسی، جمع وسیطه، میانجیان جمع وسیطه. توضیح در تداول فارسی جمع (واسطه) گرفته شود، اسبابی که بتعلق کردن آن بمراد رسند
فرهنگ لغت هوشیار

وکائد

وکائد
جَمعِ واژۀ وِکاد، به معنی دوال پالان بند و رسن که وقت دوشیدن بر ماده گاو بندند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وکاد شود
لغت نامه دهخدا

ولائد

ولائد
جَمعِ واژۀ ولیده، به معنی کودک مادینه و پرستار. (از منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به ولیده شود
لغت نامه دهخدا

وصائد

وصائد
جَمعِ واژۀ وصیده. (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به وصیده شود
لغت نامه دهخدا

وسائل

وسائل
وسایل. جَمعِ واژۀ وسیله. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به وسیله شود
لغت نامه دهخدا

وسائط

وسائط
وسایط. جَمعِ واژۀ واسطه. به معنی وسیله ها مستعمل است. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

وساید

وساید
جَمعِ واژۀ وساده. (ناظم الاطباء). رجوع به وساده و وسائد شود
لغت نامه دهخدا