- وقیه
- وقیه در فارسی بنگرید به اقیه
معنی وقیه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چهل درم از اندازه ها مقیاسی است برای وزن و آن را برابر با 12، 1 رطل 5، 7 مثقال 40 درم خالص نوشته اند، جمع اواقی
حفظ نمودن و نگاهداشتن
منسوب به سوقی اهل بازار بازاریان، رعیت
انگیزنده مونث شوقی، قوه ای که محرک انسان شد باعثه
جزئی از رطل، یک دوازدهم رطل، قریب ۷ مثقال
دین شناس
بازمانده، بقیه چیزی، مانده
مانده، دیگر
گستاخ، بی شرم
دعا، افسون
توده کپه
قریب 7 مثقال
پنهان کردن مذهب خویش، احتیاط کردن، پرهیز کردن
وایا، بایسته، ضروری
واقعه، حادثه، کارزار، جنگ
دیدن، دیدار کردن، استقبال کردن
نیکوروی، صاحب قدر و جاه، بزرگ قوم
عالم به احکام شرع، متخصص در علم فقه
آنچه باقی مانده، مانده، بازمانده، به جامانده
وقیعت، بدگویی و غیبت کردن از کسی، فتنه، فساد
خودداری از اظهار عقیده و مذهب یا تظاهر برخلاف عقیده، خود را هم مذهب دیگران نشان دادن برای حفظ جان، پرهیزکاری، پرهیز کردن
بی شرم، شوخ چشم، بی حیا، پررو و گستاخ، زشت، ناپسند
فاصلۀ زمانی کوتاه، درنگ، ایست، کنایه از نقصان، رکود
دانا، دانشمند، دریابنده
لقیه در فارسی: دیدار لقیه در فارسی: یک بار دیدار مونث لقی دیدار کننده یک بار دیدن، دیدار کردن ملاقات: جز یکی لقیه که اول از قضا بر وی افتاد و شد او را دلربالله (مثنوی لغ)
کلمه، سخن و مونث نقی یعنی پاک و پاکیزه
چیز ضروری محتاج الیه، حاجت مراد. چیز ضروری محتاج الیه، حاجت مراد
مونث واقی
مهتر قوم، شریف قوم، روی شناس
وقعیت در فارسی دشیادی (غیبت کردن)، کشمکش، کشت و کشتار، آسیب جنگی
آزاری (غشی حمله ای مصروع)، کوفته خسته
ترک خورده: استخوان، گروزه گروه مردم، سر کوفته خوار زبون، رمه، چاله چاله آبگیر، بدهکار
فروزینه گیرانه، سوخت سوختنی