جدول جو
جدول جو

معنی وقتی - جستجوی لغت در جدول جو

وقتی
(وَ تی ی)
منسوب به وقت. در برابر عددی: عادت وقتی (وقتیه)
لغت نامه دهخدا
وقتی
(وَ)
هنگامی. زمانی. (ناظم الاطباء) : اگر شمارا وقتی به طرف هند عزیمت و حرکتی اتفاق افتد... (سلجوقنامۀ ظهیری چ خاور ص 11 از فرهنگ فارسی معین).
- وقتی که، هنگامی که.
- تا وقتی که، تا زمانی که. مادام که. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
وقتی
در تازی نیامده هنگامی زمانی تومی هنگامی زمانی: ... اگر شمارا وقتی بطرف هند عزیمت و حرکتی اتفاق افتد. یا وقتی که. هنگامی که. یا تا وقتی که. تا زمانی که
فرهنگ لغت هوشیار
وقتی
((وَ))
هنگامی، زمانی
تصویری از وقتی
تصویر وقتی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ وَقْ قَ)
منسوب به موقت. آنچه به زمان ناپایدار نسبت دارد: تصمیم موقتی، تأخیرموقتی. چیزی که پایدار نبود و همیشگی نباشد. (ناظم الاطباء). آنچه در مدتی محدود و معین به جا ماند. مقابل دایمی. مقابل همیشگی. کلمه ’موقت’ همین مفهوم رامی رساند و احتیاجی به افزودن ’ی’ نیست، ولی در تداول موقتی بسیار به کار می رود. عارضی. وقتی. هنگامی.
- ادویۀ موقتی، داروها که تأثیر محدود دارد. که اثر آن محدود به مدتی کم است
لغت نامه دهخدا
(وَ تی یَ)
قضیۀ وقتیه، (اصطلاح منطق) قضیۀ موجهه را نامند که حکم شود در آن به ضرورت ثبوت محمول مرموضوع یا سلب موضوع از محمول را موقتاً نه برسبیل دوام، مانند آنکه گویی: کل قمر منخسف وقت حیلوله الارض بینه و بین الشمس لا دائماً و لا شی ٔ منه بمنخسف وقت التربیع لا دائماً، و چنین قضیه ای مرکب باشد از وقتیۀ مطلقۀ موافق در کیف (یعنی ایجاب و سلب) و مطلقۀ عامۀ مخالف در کیف. و وقتیۀ مطلقه آن است که حکم شود در آن به ضرورت در وقت معین، و مطلقۀ وقتیه آن است که حکم شود در آن به نسبت به فعل در وقت معین، پس بین این دو قضیه عموم و خصوص مطلق باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون از شرح مطالع). رجوع به اساس الاقتباس و تعریفات سید جرجانی و قضایا در این لغت نامه شود
مؤنث وقتی ّ
لغت نامه دهخدا
شرح تفسیر: اگر داند و گرنه من بگویم چون دلم دارد کتاب ناز را هرگز که کرده در جهان وستی ک (شهاب الدین خطاط) توضیح ظاهرا این کلمه ممال (وستا) (اوستا) است وچون (وستا) راگاه بغلط تفسیر (زند) پنداشته اند. این معنی را برای (وستی) قایل شده وبرای آن شعر ساخته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوتی
تصویر قوتی
پارسی ترکی گشته کیوت توبک ترکان قوتو نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتی
تصویر اقتی
خربق کاذب آقطی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقفی
تصویر وقفی
ورستادی نهادکی منسوب به وقف
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده کدی اوامیک آنچه که در مدتی محدود و معین بجا ماند مقابل دایمی همیشگی. توضیح کلمه} موقت {همین مفهوم را میرساند و احتیاجی بافزودن} {نیست ولی در تداول} موقتی {بسیار بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
گذرا
فرهنگ واژه فارسی سره
زودگذر، غیردایمی، موقت، ناپایدار
متضاد: مانا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
مؤقت
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
Ad Hoc, Provisional, Temporarily, Transitorily
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
ad hoc, provisoire, temporairement, de manière temporaire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
tymczasowy, tymczasowo, przejściowo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
אד הוק , זמני , זמני , באופן זמני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
ad hoc, provisório, temporariamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
عارضی , عارضی , عارضی طور پر , عارضی طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
เฉพาะกิจ , ชั่วคราว , ชั่วคราว , ชั่วคราว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
wa muda mfupi, wa muda, kwa muda mfupi, kwa muda
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
特设的 , 临时的 , 暂时地 , 临时地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
アドホック , 仮の , 一時的に , 一時的に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
временный , временно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
임시의 , 일시적으로 , 일시적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
geçici, geçici olarak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
sementara
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
অস্থায়ী , অস্থায়ী , সাময়িকভাবে , অস্থায়ীভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
ad hoc, provvisorio, temporaneamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
ad hoc, provisional, temporalmente, transitoriamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
ad hoc, provisorisch, vorübergehend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
ad hoc, voorlopig, tijdelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
тимчасовий , тимчасово , тимчасово
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از موقتی
تصویر موقتی
अस्थायी , अस्थायी रूप से , अस्थायी रूप से
دیکشنری فارسی به هندی