- وقار (پسرانه)
- متانت، سنگینی، آهستگی، آرامی، شکوه، جلال
معنی وقار - جستجوی لغت در جدول جو
- وقار
- حالت فرد بامتانت و سنگین، آرامی، آهستگی، شکوه و جلال، عظمت
- وقار
- زیور هنگ (برهان در لغت فرس برابر با نگه داشتن و تیمار بردن آمده) آهستگی آرامیدگی گرانسنگی شکیبایی بزرگواری آهسته وبردبارگردیدن، آهستگی و بردباری حلیم: (الماخوبیش آنکه مردم را لباس وقار و آرام دهد) یا اهل وقار. باوقار. یا با وقار. یا بی وقار. بی تمکین سبک بی ثبات
- وقار ((وَ))
- آهستگی، سنگینی، بزرگواری
- وقار
- Stateliness
- وقار
- majestade
- وقار
- majestad
- وقار
- majestatyczność
- وقار
- величественность
- وقار
- величність
- وقار
- statigheid
- وقار
- Erhabenheit
- وقار
- majesté
- وقار
- maestosità
- وقار
- गरिमा
- وقار
- গরিমা
- وقار
- ihtişam
- وقار
- fahari
- وقار
- keagungan
- وقار
- ความสง่างาม
- وقار
- وقارٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بردبار گردیدن
جمع وقر، گرانسنگ ها، بارهای گران جمع وقر بارهای گران خروارهاخربارها
وقرها، سنگینی ها، کنایه از سنگین و باوقار بودن، کنایه از بردباری ها، جمع واژۀ وقر
گاو دار، آهنگر
آرمیدن
ماهی گوشتخوار ماهی کوهاندار، آلاله