تمام و رسان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تمام و کامل. (آنندراج) (غیاث اللغات) ، باوفا. وفادار. به سربرندۀ عهد و پیمان. (ناظم الاطباء) : به دل گفت اگر با نبی و وصی شوم غرقه دارم دو یار وفی. فردوسی
تمام و رسان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تمام و کامل. (آنندراج) (غیاث اللغات) ، باوفا. وفادار. به سربرندۀ عهد و پیمان. (ناظم الاطباء) : به دل گفت اگر با نبی و وصی شوم غرقه دارم دو یار وفی. فردوسی
گیاهی است که در کوههای قدس خیزد و این رازوفای یابس گویند. طبیخ آن با سکنجبین مسهل خلط غلیظ و مضمضۀ آن که در سرکه پخته باشند جهت درد دندان و بخور آن برای درد گوش نافع. (منتهی الارب) (آنندراج) ، چرکی است در پشم و موی زیر شکم و کنج ران گوسپند که به آب سطرونیون چند بار بشویند و پشم را از آن جدا کرده بگیرند و این را زوفای رطب نامند، محلل اورام صلبه و سپرز و برودت احشاء و جگر و گرده و استسقا را شرباً و ضماداً نافع. (منتهی الارب) (آنندراج). زوفا. (ناظم الاطباء). رجوع به زوفا شود
گیاهی است که در کوههای قدس خیزد و این رازوفای یابس گویند. طبیخ آن با سکنجبین مسهل خلط غلیظ و مضمضۀ آن که در سرکه پخته باشند جهت درد دندان و بخور آن برای درد گوش نافع. (منتهی الارب) (آنندراج) ، چرکی است در پشم و موی زیر شکم و کنج ران گوسپند که به آب سطرونیون چند بار بشویند و پشم را از آن جدا کرده بگیرند و این را زوفای رطب نامند، محلل اورام صلبه و سپرز و برودت احشاء و جگر و گرده و استسقا را شرباً و ضماداً نافع. (منتهی الارب) (آنندراج). زوفا. (ناظم الاطباء). رجوع به زوفا شود
صادقی گوید: مولانا طوفی، از اهل تبریز است، چون شاعری نداشت به سراجی اشتغال میورزید. گویند اکنون در آن ولایت ارباب نظم مسلمش دارند. در واقع شخصی صاحب سلیقه و افتاده است. در شهر لاهیجان به وی برخوردم، اوقاتش را بکیمیاگری میگذرانید و در آن فن رساله ای هم نوشته بود ولی نمی فهمید. بعنوان آزمایش از من پرسید: ’حجری چند کلس دارد؟’ گفتم تو حجر را بیان کن تا بگویم چند کلس دارد و معلوم شد که معنی حجر را نمیداند. شخصی بسیار ساده لوح است. بهرحال اشعار خوبی دارد و این ابیات از آن جمله است: محبت یاد گیر ای بیمروت از خیال خود که نگذارد مرا دور از تو یک ساعت بحال خود به دست عجز جرأت کرده میکوبم در صلحی که درشرم ابد دارد مرا فکر محال خود جوان باید که عاشق دوست درددل شنو باشد نه بدخوئی که با او عرض نتوان کرد حال خود. تیر تغافل تو بجان خورده میروم دانسته باش کز تو دل آزرده میروم بدخوی التفاتم و عادت پذیر لطف تاب تغافل تو نیاورده میروم. ببین چه بیگنهم کز پی تلافی جور به آشتی است هوس خوی تیزجنگ تو را. در تب غم از عرق شستیم داغ خویش را آب دادیم آتشین گلهای باغ خویش را. بمحشر مایۀ رشک دگر باشد رقیبان را که خواهند از تو ایشان داد و من خاموش بنشینم. از حرف تهمتی که تو آزرده خاطری طوفی خبر ندارد از آنها بجان تو. بازم شکاف سینه ز تیغ نگاه کیست روز دلم سیاه ز چشم سیاه کیست دل در وفا و عهد تو بستن گناه من بیگانگی و عهد شکستن گناه کیست از راه عهد پای وفا چون کشید یار چشم امیدواری طوفی براه کیست. گریه بیش از همه برکشته و عشق تو کنند گربدانند که بسمل شدۀ خنجر کیست. ترا محبت من گرم کرده میدانم که اختلاط تو با من به اختیار تو نیست تو از کجا و محبت کجا و مهر کجا بمن گذار که کار من است کار تو نیست. شود هر گلبنی رشک نهال وادی ایمن گر از خاکسترم گردی صبا بر گلشن افشاند. (از مجمع الخواص تألیف صادقی کتابدار ص 170 و 171)
صادقی گوید: مولانا طوفی، از اهل تبریز است، چون شاعری نداشت به سراجی اشتغال میورزید. گویند اکنون در آن ولایت ارباب نظم مسلمش دارند. در واقع شخصی صاحب سلیقه و افتاده است. در شهر لاهیجان به وی برخوردم، اوقاتش را بکیمیاگری میگذرانید و در آن فن رساله ای هم نوشته بود ولی نمی فهمید. بعنوان آزمایش از من پرسید: ’حجری چند کلس دارد؟’ گفتم تو حجر را بیان کن تا بگویم چند کلس دارد و معلوم شد که معنی حجر را نمیداند. شخصی بسیار ساده لوح است. بهرحال اشعار خوبی دارد و این ابیات از آن جمله است: محبت یاد گیر ای بیمروت از خیال خود که نگذارد مرا دور از تو یک ساعت بحال خود به دست عجز جرأت کرده میکوبم در صلحی که درشرم ابد دارد مرا فکر محال خود جوان باید که عاشق دوست درددل شنو باشد نه بدخوئی که با او عرض نتوان کرد حال خود. تیر تغافل تو بجان خورده میروم دانسته باش کز تو دل آزرده میروم بدخوی التفاتم و عادت پذیر لطف تاب تغافل تو نیاورده میروم. ببین چه بیگنهم کز پی تلافی جور به آشتی است هوس خوی تیزجنگ تو را. در تب غم از عرق شستیم داغ خویش را آب دادیم آتشین گلهای باغ خویش را. بمحشر مایۀ رشک دگر باشد رقیبان را که خواهند از تو ایشان داد و من خاموش بنشینم. از حرف تهمتی که تو آزرده خاطری طوفی خبر ندارد از آنها بجان تو. بازم شکاف سینه ز تیغ نگاه کیست روز دلم سیاه ز چشم سیاه کیست دل در وفا و عهد تو بستن گناه من بیگانگی و عهد شکستن گناه کیست از راه عهد پای وفا چون کشید یار چشم امیدواری طوفی براه کیست. گریه بیش از همه برکشته و عشق تو کنند گربدانند که بسمل شدۀ خنجر کیست. ترا محبت من گرم کرده میدانم که اختلاط تو با من به اختیار تو نیست تو از کجا و محبت کجا و مهر کجا بمن گذار که کار من است کار تو نیست. شود هر گلبنی رشک نهال وادی ایمن گر از خاکسترم گردی صبا بر گلشن افشاند. (از مجمع الخواص تألیف صادقی کتابدار ص 170 و 171)
منسوب است به عبدالرحمان بن عوف زهری که فرزندان او ’عوفیون’ خوانده میشدند، منسوب به عوف بن سعد بن ظرب. ابوسلیمان یحیی بن یعمر قاضی عوفی، بدین نسبت شهرت دارد و قاضی مرو بوده است، منسوب به عوف بن سعد بن ذبیان است که بطن بزرگی را تشکیل میدادند. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
منسوب است به عبدالرحمان بن عوف زهری که فرزندان او ’عوفیون’ خوانده میشدند، منسوب به عوف بن سعد بن ظرب. ابوسلیمان یحیی بن یعمر قاضی عوفی، بدین نسبت شهرت دارد و قاضی مرو بوده است، منسوب به عوف بن سعد بن ذبیان است که بطن بزرگی را تشکیل میدادند. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
محمد بن محمد عوفی بخاری، ملقب به سدیدالدین یا نورالدین. از دانشمندان و نویسندگان مشهور ایران در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری است. وی از اعقاب عبدالرحمان بن عوف از صحابۀ رسول بود و بهمین سبب خاندان او به عوفی شهرت داشت. ولادتش در بخارا در اواسط نیمۀ دوم قرن ششم هجری اتفاق افتاد و تحصیلات او در همان شهر صورت گرفت و آنگاه به بسیاری از بلاد ماوراءالنهر و خراسان و سیستان سفر کرد و به دیدار فضلای مشهور آن بلاد توفیق یافت. عوفی تا اواخر دورۀ قدرت سلطان محمد خوارزمشاه در خراسان و ماوراءالنهر به سر میبرد و در ضمن ملاقات بارجال به جمعآوری اطلاعات ذیقیمت خود که در کتابهای خویش ثبت کرده است مشغول بود. و در اوان حملۀ مغول ازماوراءالنهر و خراسان گریخته به بلاد سند رفت. عوفی در مدت توقف یا سیاحت در خراسان و ماوراءالنهر بخدمت امرا و علما تقرب حاصل کرد و مدتی از ملازمان دربار قلج طمغاج خان ابراهیم و پسرش قلج ارسلان خاقان نصرهالدین عثمان بن ابراهیم گشت. بعد از فرار به سند خدمت ناصرالدین قباجه (متوفی بسال 625 هجری قمری) از ممالیک غوریه را اختیار کرد و در همین مدت کتاب لباب الالباب رابنام وزیر او عین الملک فخرالدین حسین بن شرف الملک تصنیف کرد، و نیز بفرمان همین پادشاه شروع بتألیف جوامعالحکایات نمود و پس از غرق شدن ناصرالدین قباجه بسال 625 عوفی بخدمت شمس الدین التتمش درآمد و علی الخصوص بخدمت وزیر او نظام الملک قوام الدین محمد بن ابی سعد الجنیدی اختصاص و در دهلی اقامت یافت و کتاب ’جوامعالحکایات و لوامعالروایات’ را که در عهد ناصرالدین قباجه شروع نموده بود در حدود سال 630 بنام این وزیر تمام کرد، و بعد ازین تاریخ از زندگی او اطلاعی در دست نیست. برای اطلاع بیشتر به شرح احوال عوفی رجوع به مآخذ ذیل شود: تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا ج 2 ص 1026، مقدمۀ محمد قزوینی بر ج 1 از کتاب لباب الالباب چ لیدن، مقدمۀ معین بر جوامعالحکایات چ تهران
محمد بن محمد عوفی بخاری، ملقب به سدیدالدین یا نورالدین. از دانشمندان و نویسندگان مشهور ایران در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری است. وی از اعقاب عبدالرحمان بن عوف از صحابۀ رسول بود و بهمین سبب خاندان او به عوفی شهرت داشت. ولادتش در بخارا در اواسط نیمۀ دوم قرن ششم هجری اتفاق افتاد و تحصیلات او در همان شهر صورت گرفت و آنگاه به بسیاری از بلاد ماوراءالنهر و خراسان و سیستان سفر کرد و به دیدار فضلای مشهور آن بلاد توفیق یافت. عوفی تا اواخر دورۀ قدرت سلطان محمد خوارزمشاه در خراسان و ماوراءالنهر به سر میبرد و در ضمن ملاقات بارجال به جمعآوری اطلاعات ذیقیمت خود که در کتابهای خویش ثبت کرده است مشغول بود. و در اوان حملۀ مغول ازماوراءالنهر و خراسان گریخته به بلاد سند رفت. عوفی در مدت توقف یا سیاحت در خراسان و ماوراءالنهر بخدمت امرا و علما تقرب حاصل کرد و مدتی از ملازمان دربار قلج طمغاج خان ابراهیم و پسرش قلج ارسلان خاقان نصرهالدین عثمان بن ابراهیم گشت. بعد از فرار به سند خدمت ناصرالدین قباجه (متوفی بسال 625 هجری قمری) از ممالیک غوریه را اختیار کرد و در همین مدت کتاب لباب الالباب رابنام وزیر او عین الملک فخرالدین حسین بن شرف الملک تصنیف کرد، و نیز بفرمان همین پادشاه شروع بتألیف جوامعالحکایات نمود و پس از غرق شدن ناصرالدین قباجه بسال 625 عوفی بخدمت شمس الدین التتمش درآمد و علی الخصوص بخدمت وزیر او نظام الملک قوام الدین محمد بن ابی سعد الجنیدی اختصاص و در دهلی اقامت یافت و کتاب ’جوامعالحکایات و لوامعالروایات’ را که در عهد ناصرالدین قباجه شروع نموده بود در حدود سال 630 بنام این وزیر تمام کرد، و بعد ازین تاریخ از زندگی او اطلاعی در دست نیست. برای اطلاع بیشتر به شرح احوال عوفی رجوع به مآخذ ذیل شود: تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا ج 2 ص 1026، مقدمۀ محمد قزوینی بر ج 1 از کتاب لباب الالباب چ لیدن، مقدمۀ معین بر جوامعالحکایات چ تهران
پیرو طریقۀ تصوف، پشمینه پوش، یک تن از صوفیه: دل از عیب صافی و صوفی به نام به درویشی اندر شده شادکام، فردوسی، مرد صوفی تصلفی نبود خود تصوف تکلفی نبود، سنائی، واینک پی موافقت صف صوفیان صوف سپید بر تن مشرق دریده اند، خاقانی، دیر یابد صوفی آز از روزگار زین سبب صوفی بود بسیارخوار، مولوی، بسیار سفر باید تا پخته شود خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی، سعدی، مطربان گوئی در آوازند و صوفی در سماع شاهدان در حالت و شوریدگان در های و هوی، ؟ رجوع به صوفیه شود
پیرو طریقۀ تصوف، پشمینه پوش، یک تن از صوفیه: دل از عیب صافی و صوفی به نام به درویشی اندر شده شادکام، فردوسی، مرد صوفی تصلفی نبود خود تصوف تکلفی نبود، سنائی، واینک پی موافقت صف صوفیان صوف سپید بر تن مشرق دریده اند، خاقانی، دیر یابد صوفی آز از روزگار زین سبب صوفی بود بسیارخوار، مولوی، بسیار سفر باید تا پخته شود خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی، سعدی، مطربان گوئی در آوازند و صوفی در سماع شاهدان در حالت و شوریدگان در های و هوی، ؟ رجوع به صوفیه شود
دهی است از دهستان قره قویون بخش حومه شهرستان ماکو، واقع در 38 هزارگزی جنوب خاوری ماکو و 8 هزارگزی جنوب باختری شوسۀ مرکن به شوط، در دره واقع و کوهستانی می باشد، هوای آن معتدل و مالاریائی است، 1059 تن سکنه دارد، آب آن از قنات و چشمه، محصول آنجا غلات، پنبه، انگور و کشمش، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، از راه ارابه رو میتوان اتومبیل برد، این ده دبستان دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان قره قویون بخش حومه شهرستان ماکو، واقع در 38 هزارگزی جنوب خاوری ماکو و 8 هزارگزی جنوب باختری شوسۀ مرکن به شوط، در دره واقع و کوهستانی می باشد، هوای آن معتدل و مالاریائی است، 1059 تن سکنه دارد، آب آن از قنات و چشمه، محصول آنجا غلات، پنبه، انگور و کشمش، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، از راه ارابه رو میتوان اتومبیل برد، این ده دبستان دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
مؤلف مجالس النفایس آرد: مولانا صوفی نیز استرآبادی است، طبع خوب دارد و انشای او هم نیک است، این مطلع از اوست: نیست در بحر توام ضعف ز بیماری دل ترسم آشفته شود طبع تو از زاری دل، (مجالس النفائس ص 86)، رجوع به همان کتاب ص 260 شود منشی محمد امتیاز علی از شعرای ایران و از قصبۀ کاکوری از مضافات شهر لکهنوی هندوستان است و از او است: بهار امروز با سامان صد میخانه می آید بدوش بیخودی چون بوی گل مستانه می آید، (قاموس الاعلام ترکی) از شعرای ایران و از مردم کرمان است و در شیراز میزیست، از اوست: صوفی بهوای نرگس جادوئی همواره بخاک عجز دارد روئی بهر دل من ترنج غبغب کافی است صفرای مرا میشکند لیموئی، (قاموس الاعلام ترکی) پیر محمد، از مشاهیر خوشنویسان قرن نهم هجری و از مردم بخارا است و 44 مصحف شریف نوشته است، (قاموس الاعلام ترکی)
مؤلف مجالس النفایس آرد: مولانا صوفی نیز استرآبادی است، طبع خوب دارد و انشای او هم نیک است، این مطلع از اوست: نیست در بحر توام ضعف ز بیماری دل ترسم آشفته شود طبع تو از زاری دل، (مجالس النفائس ص 86)، رجوع به همان کتاب ص 260 شود منشی محمد امتیاز علی از شعرای ایران و از قصبۀ کاکوری از مضافات شهر لکهنوی هندوستان است و از او است: بهار امروز با سامان صد میخانه می آید بدوش بیخودی چون بوی گل مستانه می آید، (قاموس الاعلام ترکی) از شعرای ایران و از مردم کرمان است و در شیراز میزیست، از اوست: صوفی بهوای نرگس جادوئی همواره بخاک عجز دارد روئی بهر دل من ترنج غبغب کافی است صفرای مرا میشکند لیموئی، (قاموس الاعلام ترکی) پیر محمد، از مشاهیر خوشنویسان قرن نهم هجری و از مردم بخارا است و 44 مصحف شریف نوشته است، (قاموس الاعلام ترکی)
تازی گشته زوف از گیاهان گیاهی است پایا از تیره نعناعیان که به حالت خودرو و در نواحی جنوبی اروپا و آسیای صغیر و روسیه و ایران میروید. ارتفاعش بین 40 تا 60 سانتیمتر و ریشه اش ضخیم و منشعب و ساقه های نسبتا چوبی و برگهایش کوچک و متقابل و نوک تیز و کامل و بسیار معطر میباشد گلهایش زیبا و معطر و به رنگهای آبی تیره مایل به بنفش و سفید و گاهی گلی است اسانس این گیاه مشابه اسانس نعناع است و مصرف طبی دارد جسمی حسل ثغام
تازی گشته زوف از گیاهان گیاهی است پایا از تیره نعناعیان که به حالت خودرو و در نواحی جنوبی اروپا و آسیای صغیر و روسیه و ایران میروید. ارتفاعش بین 40 تا 60 سانتیمتر و ریشه اش ضخیم و منشعب و ساقه های نسبتا چوبی و برگهایش کوچک و متقابل و نوک تیز و کامل و بسیار معطر میباشد گلهایش زیبا و معطر و به رنگهای آبی تیره مایل به بنفش و سفید و گاهی گلی است اسانس این گیاه مشابه اسانس نعناع است و مصرف طبی دارد جسمی حسل ثغام