- وفی
- بسیار باوفا، به سربرندۀ عهد و پیمان
معنی وفی - جستجوی لغت در جدول جو
- وفی
- زمین بلند پشته وسپ (وفادار)، توختار (وفادار) بسربرنده عهد و پیمان: (نخست کسی که درسخن را در سلک نظم کشید آدم صفی و خلیفه وفی بود)
- وفی ((وَ))
- به سر برنده عهد و پیمان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همدل همراه سازگار
تازی گشته زوف از گیاهان گیاهی است پایا از تیره نعناعیان که به حالت خودرو و در نواحی جنوبی اروپا و آسیای صغیر و روسیه و ایران میروید. ارتفاعش بین 40 تا 60 سانتیمتر و ریشه اش ضخیم و منشعب و ساقه های نسبتا چوبی و برگهایش کوچک و متقابل و نوک تیز و کامل و بسیار معطر میباشد گلهایش زیبا و معطر و به رنگهای آبی تیره مایل به بنفش و سفید و گاهی گلی است اسانس این گیاه مشابه اسانس نعناع است و مصرف طبی دارد جسمی حسل ثغام
پیماندارتر باوفاتر وفادارتر
میرانیدن، جان برداشتن
میرانیدن، تمام حق را گرفتن
پیرو طریقه تصوف، پشمینه پوش
منسوب به کوفه: اهل کوفه از مردم کوفه، خطی مخصوص از خطوط اسلامی
بنگرید به لوف گل گندم، ابرگیاهی یالوفای مصری. ابر گیاهی
وستیده (وستی شرح و بسط) حق تمام ادا کرده شده، مفصل و کامل: سه اقنوم و سه فرقت (قرقف) را ببرهان بگویم مختصر شرح موفا. (خاقانی. 26)
پشمینه پوش، پیرو طریقه تصوف
از مردم کوفه
پیرو طریقۀ تصوف، برای مثال دل از عیب صافی و صوفی به نام / به درویشی اندر دلی شادکام (فردوسی - ۵/۵۴۱)
وفات ها، موت ها، مرگ ها، جمع واژۀ وفات
جمع وفاه، مرگ ها، مردن ها
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پدر و مادر، کفیل، دوست، یار نیکان، بالاترین مقام در دین اسلام پس از پیامبر (ص)، لقب علی (ع)، از نامهای خداوند
نایش
سرپرست
مهربان، تیمار کننده
نهان، پوشیده، پنهان کردن، گوشه گیر
انجیلی
کم موی شدن، شکافته شدن دست، پراکنده شدن خاک، لاغری، خارگیا، خاک، گیاه خاردار هم آوای غنی گرد خاک باد برده، سبکمغز بی خرد، ابر
نمایان شده شخص، نزدیک شدن آفتاب به غروب، برآمدن ماه نو جمع شفا
دوست خالص، دوست برگزیده
پوشیده، پنهان، در تصوف روح