در تداول عامیانه، کبر. برتنی. خودفروشی. تکبر. فیس. نخوت. عجب. (یادداشت بخط مؤلف). مأخوذ از تازی، اظهار فضل و شرف در صورتی که دارای آن نباشد. (ناظم الاطباء). - افاده کردن، کبر نمودن. فیس کردن. (یادداشت بخط مؤلف). بخود بستن فضل و شرف. (ناظم الاطباء). افاده فروختن. رجوع به افاده فروختن و کردن شود. - بی افاده، بی کبر. بی نخوت. غیرمتکبر. - پرافاده، پرنخوت. بسیار متکبر. بسیار خودبین. ، هنگام. وقت. موقع. (از ناظم الاطباء)
در تداول عامیانه، کبر. برتنی. خودفروشی. تکبر. فیس. نخوت. عجب. (یادداشت بخط مؤلف). مأخوذ از تازی، اظهار فضل و شرف در صورتی که دارای آن نباشد. (ناظم الاطباء). - افاده کردن، کبر نمودن. فیس کردن. (یادداشت بخط مؤلف). بخود بستن فضل و شرف. (ناظم الاطباء). افاده فروختن. رجوع به افاده فروختن و کردن شود. - بی افاده، بی کبر. بی نخوت. غیرمتکبر. - پرافاده، پرنخوت. بسیار متکبر. بسیار خودبین. ، هنگام. وقت. موقع. (از ناظم الاطباء)
یا رفادت. رفاده. بالشی که زیر زین ستور نهند تا برآید. (یادداشت مؤلف). قوم زین و پالان. (منتهی الارب) (آنندراج). آورم مانندی که در زیر زین و پالان نهند. (ناظم الاطباء). دعامۀ زین و پالان و جز آن. (از اقرب الموارد) ، خسته بند. (یادداشت مؤلف). رگ بند. پارچه ای که بدان جراحت یا رگ را بندند. (فرهنگ فارسی معین). پارچه ای چند تو بهم پیچیده که بر رگ فصدکرده و غیره بندند. جراحت بند. رگ بند. (منتهی الارب) (آنندراج). خرقه ای که بدان جراحت را بندند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رفیده ممال همین کلمه است. (ازآنندراج). رجوع به رفاده و رفیده شود، مالی که قریش در جاهلیت به جهت حاجیان بیرون آوردندی و بدان برای ایشان گندم و مویز خریدندی و کانت الرفاده و السقایه لبنی هاشم و السدانه و اللواء لبنی عبدالدار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نام یکی از مؤسسه های قریش در جاهلیت. (از انساب سمعانی). یکی از مناصب در قبیلۀ قریش و آن پذیرایی حاجیان بود. شغل طعام و نبید دادن به حاج در زمان جاهلیت، و رفادت و سقایت از بنی هاشم بوده است و سدانت را بنی عبدالدار داشته اند و گویند قصی بن کلاب آن را فرض کرده بود بر قریش که هر یک سهمی برحسب طاقت واستطاعت می پرداختند اطعام حاج را. (یادداشت مؤلف). رجوع به تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 1 ص 20 شود رفاده. پارچه ای که بدان جراحت را بندند. رگ بند. خسته بند. حقیبه. (یادداشت مؤلف). خسته بند. هر چیز که بدان زخم را بندند. مریشم. (ناظم الاطباء) : آنچه حاضر بود از این داروها بر جراحت ذرور کنند... و خرقۀ کتان به سپیدۀ خایۀ تخم مرغ تر کنند و بر ذرور نهند و رفاده به شراب انگوری قابض تر کرده بر زبر آن نهند و ببندند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رفادۀ کتان است به سرکه و گلاب. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). زردۀ خایۀ مرغ و روغن گل بنفشه پاکیزه بردارد و بر پشت چشم رفاده بر زبر پنبه نهد و به عصابه ببندد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رفاده را به شراب و روغن زیت تر کنند و برنهند و ببندند تا دیگر روز. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). مرهم. (ناظم الاطباء) ، زین (اسب و غیره). (فرهنگ فارسی معین). زین. (یادداشت مؤلف). رجوع به رفاده شود
یا رِفادت. رفاده. بالشی که زیر زین ستور نهند تا برآید. (یادداشت مؤلف). قوم زین و پالان. (منتهی الارب) (آنندراج). آورم مانندی که در زیر زین و پالان نهند. (ناظم الاطباء). دعامۀ زین و پالان و جز آن. (از اقرب الموارد) ، خسته بند. (یادداشت مؤلف). رگ بند. پارچه ای که بدان جراحت یا رگ را بندند. (فرهنگ فارسی معین). پارچه ای چند تو بهم پیچیده که بر رگ فصدکرده و غیره بندند. جراحت بند. رگ بند. (منتهی الارب) (آنندراج). خرقه ای که بدان جراحت را بندند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رفیده ممال همین کلمه است. (ازآنندراج). رجوع به رفاده و رفیده شود، مالی که قریش در جاهلیت به جهت حاجیان بیرون آوردندی و بدان برای ایشان گندم و مویز خریدندی و کانت الرفاده و السقایه لبنی هاشم و السدانه و اللواء لبنی عبدالدار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نام یکی از مؤسسه های قریش در جاهلیت. (از انساب سمعانی). یکی از مناصب در قبیلۀ قریش و آن پذیرایی حاجیان بود. شغل طعام و نبید دادن به حاج در زمان جاهلیت، و رفادت و سقایت از بنی هاشم بوده است و سدانت را بنی عبدالدار داشته اند و گویند قصی بن کلاب آن را فرض کرده بود بر قریش که هر یک سهمی برحسب طاقت واستطاعت می پرداختند اطعام حاج را. (یادداشت مؤلف). رجوع به تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 1 ص 20 شود رفاده. پارچه ای که بدان جراحت را بندند. رگ بند. خسته بند. حقیبه. (یادداشت مؤلف). خسته بند. هر چیز که بدان زخم را بندند. مریشم. (ناظم الاطباء) : آنچه حاضر بود از این داروها بر جراحت ذرور کنند... و خرقۀ کتان به سپیدۀ خایۀ تخم مرغ تر کنند و بر ذرور نهند و رفاده به شراب انگوری قابض تر کرده بر زبر آن نهند و ببندند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رفادۀ کتان است به سرکه و گلاب. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). زردۀ خایۀ مرغ و روغن گل بنفشه پاکیزه بردارد و بر پشت چشم رفاده بر زبر پنبه نهد و به عصابه ببندد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رفاده را به شراب و روغن زیت تر کنند و برنهند و ببندند تا دیگر روز. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). مرهم. (ناظم الاطباء) ، زین (اسب و غیره). (فرهنگ فارسی معین). زین. (یادداشت مؤلف). رجوع به رفاده شود
وجاده آن است که شخصی کتابی یا حدیثی را با خط راوی آن می بیند بدون آنکه خود راوی آن را دیده باشد پس در صورتی که به راوی آن وثوق داشته باشد آن را روایت میکند، طریق روایت آن کتاب و آن روایت این است که بگوید با خط فلان راوی دیدم که زید از عمرو... و تا آخر اسناد و متن را مذکور دارد و به مجرداین دیدن جایز نیست کلمه اخبرنی فلان را به کار بردمگر آنکه از آن راوی اذن روایت داشته باشد. و این از باب حدیث مرسل است و درست آن است که عمل به مقتضای وجاده صحیح است و محققان شافعیه عمل به آن را هنگامی که راوی آن موثوق به باشد واجب شمرده اند. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. اسم است برای مطالب علمی که از کتاب و رساله ای اخذ گردد بدون سماع یا اجازه یامناوله و این کلمه مولده است. (از اقرب الموارد)
وجاده آن است که شخصی کتابی یا حدیثی را با خط راوی آن می بیند بدون آنکه خود راوی آن را دیده باشد پس در صورتی که به راوی آن وثوق داشته باشد آن را روایت میکند، طریق روایت آن کتاب و آن روایت این است که بگوید با خط فلان راوی دیدم که زید از عمرو... و تا آخر اسناد و متن را مذکور دارد و به مجرداین دیدن جایز نیست کلمه اخبرنی فلان را به کار بردمگر آنکه از آن راوی اذن روایت داشته باشد. و این از باب حدیث مرسل است و درست آن است که عمل به مقتضای وجاده صحیح است و محققان شافعیه عمل به آن را هنگامی که راوی آن موثوق به باشد واجب شمرده اند. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. اسم است برای مطالب علمی که از کتاب و رساله ای اخذ گردد بدون سماع یا اجازه یامناوله و این کلمه مولده است. (از اقرب الموارد)
پشتی بالش ناز بالش وساده در فارسی پشتی بالش، بستر خوابگاه، اورنگ مخده بالش، بستر خوابگاه، مسند اورنگ (اثری از آثار معالم علم اگر امروز نشان میدهند جر برسده سیادت و وساده حشمت اوصورت پذیرنیست)، جمع وسادات
پشتی بالش ناز بالش وساده در فارسی پشتی بالش، بستر خوابگاه، اورنگ مخده بالش، بستر خوابگاه، مسند اورنگ (اثری از آثار معالم علم اگر امروز نشان میدهند جر برسده سیادت و وساده حشمت اوصورت پذیرنیست)، جمع وسادات