- وعظ
- پند دادن، نصیحت کردن، پند و اندرز
معنی وعظ - جستجوی لغت در جدول جو
- وعظ
- فرواژ اندرز پند (اندرز و نصحیت) -1 پند دادن کسی را، بیان کردن روایات و احکام شرعی بالای منبر، پند دهی، بیان روایات و احکام شرعی بالای منبر، پند اندرز: (عنان بمیکده خواهیم تافت زین مجلس که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن) (حافظ)
- وعظ ((وَ))
- پند دادن، نصیحت کردن، سخنرانی درباره امور شرعی، پند، اندرز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سخنران، سخنور
وعظ کننده، پند دهنده، اندرز دهنده
بز کوهی، در علم زیست شناسی حیوانی علف خوار شبیه آهو با شاخ های بلند و ریش دراز که برای گوشتش شکار می شود، پاژن، پازن
پند دهنده، نصیحتگو، نصیحت کننده
پناهگاه، زمین سفت
بز کوهی پا زن بز کوهی، جمع اوعال
جای ترسناک، سخت و دشوار زمین سخت: (چوسهلی بریدم رسیدم بو عری چو و عری بریدم رسیدم بسهلی) (منوچهری)
سریانی تازی گشته: از وعدا نوید در برخی از واژه نامه ها این واژه (وعد) را برابر با درست پیمانی نیز دانسته اند که نارواست زیرا در تازی (وعد) به پیمانی گفته می شود که شکسته شود. نویددادن کسی را (درخیروشر هردواستعمال شو)، نوید دهی. یا درستی وعد. نیک عهدی درست پیمانی: (بروی خوب وخلق خوش... و علو همت و درستی و بمدد وفای عهد... ممتاز گردانیده است) یا وعدو و عید. نوید خیر و شر
استخوان شکسته، دشوار سخت، لاغری راه سخت گدار دشوار
راه گشاده، همه را گرفتن
اندرز گوی اندرز گر پند گوی، جمع واعظ، اندرز گران پند دهندگان جمع واعظ
آوند (ظروف واوانی باشد و به عربی وعا گویند) ظرف آوند: (و وعای ضمیرش از این اندیشه ممتلی شده)، آوند رگ، جمع اوعیه اوعا. یا وعا لنفاوی. سپید رگ، ظرف آوند: (و وعای ضمیرش از این اندیشه ممتلی شده)، آوند رگ، جمع اوعیه اوعا. یا وعا لنفاوی. سپید رگ
زمین سخت
نوید دادن، نوید
خنور، آوند، ظرف
واعظ ها، وعظ کننده ها، پند دهنده ها، اندرز دهنده ها، جمع واژۀ واعظ
پند دادن اندرز دادن، بیان کردن روایات و احکام شرعی بالای منبر
شغال، بانگ شغال، گریه کودک
پند و اندرز دادن، به ویژه از جانب واعظ
پند و اندرز
وعظ، پند اندرز، جمع مواعظ
Evangelically, Evangelistically
евангельски