- وصافی
- در تازی نیامده ستایندگی توصیف بسیار
معنی وصافی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع صافیه، واگذاری ها چون زمین یا ده واگذاری، بر گرفته ها بر گزدیده پیامبر از پروه (غنیمت)، بی مانده برها (بلا وارث) جمع صافیه آن قسمت از غنایم که به پیغمبر و امام میرسید و از دیگر غنایم که میان غنایم غازیان تقسیم می شد ممتاز بود، املاک خالصه
جمع مصفاه، پالونه ها
در تازی نیامده پینه دوزی، وژنگری عمل و شغل وصال وصله کنندگی، پینه دوزی
وصافه در فارسی مونث وصاف ستاینده زاب نهنده مونث (وصاف)، مبالغه در معنی (وصاف)
پالایه
بی غش، پاکیزه، بی درد، خالص
وصف کننده، عارف به وصف و بیان حال، پزشک
به اندازۀ کافی، وفا کننده به عهد، به سر برندۀ پیمان، کسی که به عهد و پیمان خود وفا می کند، تمام و کامل
نگهبان، راست، باوفا، وفا کننده به عهد
فروزه ای زابی ستایه ای منسوب به وصف
ستاینده، زابشناس، بیماری شناس پزشک بسیار وصف کننده وصف شناس
پاکیزه، خالص، شراب بی غش، پارچه یا ظرف مشبک مخصوصی که مایعات را از آن عبور داده صاف می کنند
پاکیزه، خالص، ناب، پاک و روشن، زلال، صاف
ظرفی با سوراخ های ریز که در آن برخی از خوردنی ها را صاف می کنند یا آب آن ها را می گیرند، هر نوع ابزاری که به وسیلۀ آن مایعی را صاف می کنند
صافی شدن: پاک و پاکیزه شدن، بی آلایش شدن،برای مثال بسیار سفر باید تا پخته شود خامی / صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی (سعدی۲ - ۵۸۷) ، کنایه از بی غل و غش شدن
ظرفی با سوراخ های ریز که در آن برخی از خوردنی ها را صاف می کنند یا آب آن ها را می گیرند، هر نوع ابزاری که به وسیلۀ آن مایعی را صاف می کنند
صافی شدن: پاک و پاکیزه شدن، بی آلایش شدن،
توصیف بسیار کردن