رجل وکله، مرد عاجز که کار خود را به دیگری سپارد و بر وی تکیه کند. وکل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : رجل وکله نکله، مردی که کاری با مردمان گذارد از عجز. (مهذب الاسماء)
رجل وکله، مرد عاجز که کار خود را به دیگری سپارد و بر وی تکیه کند. وَکَل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : رجل وکله نکله، مردی که کاری با مردمان گذارد از عجز. (مهذب الاسماء)
سرخ و سپیدی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سرخی که به آن سفیدی آمیخته بود. (مهذب الاسماء) ، سرخی سپیدی چشم یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج). سرخ سپیدی چشم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، همانندی. مشابهت: فیه شکله من ابیه، در او مشابهتی از پدر است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
سرخ و سپیدی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سرخی که به آن سفیدی آمیخته بود. (مهذب الاسماء) ، سرخی سپیدی چشم یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج). سرخ سپیدی چشم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، همانندی. مشابهت: فیه شکله من ابیه، در او مشابهتی از پدر است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
پارچه ای که با کارد از خربزه و هندوانه و جز آن بردارند. (ناظم الاطباء). سر خربزه را چون ببرند آنچه بریده اند شکله گویند و به تازی قوارهالبطیخ گویند. (از برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج). قواره ای که از خربزه برگیرند. برش. قواره. قاچ. کلاهوار. مهک. برشهای خربزه و هندوانه. (یادداشت مؤلف) ، بعضی گویند شکله پارچه ای است که سر چوبی دراز بندند برای رمانیدن مرغان چنانکه کبوتربازان کنند. (از انجمن آرا) (از آنندراج)
پارچه ای که با کارد از خربزه و هندوانه و جز آن بردارند. (ناظم الاطباء). سر خربزه را چون ببرند آنچه بریده اند شکله گویند و به تازی قوارهالبطیخ گویند. (از برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج). قواره ای که از خربزه برگیرند. برش. قواره. قاچ. کلاهوار. مهک. برشهای خربزه و هندوانه. (یادداشت مؤلف) ، بعضی گویند شکله پارچه ای است که سر چوبی دراز بندند برای رمانیدن مرغان چنانکه کبوتربازان کنند. (از انجمن آرا) (از آنندراج)
آنچه از جامه و جز آن به جایی بند شده پاره گردد. (از برهان) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : اقتواء، شکله برکشیدن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). تقویر، شکله برکشیدن جامه. (تاج المصادر بیهقی)
آنچه از جامه و جز آن به جایی بند شده پاره گردد. (از برهان) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : اقتواء، شکله برکشیدن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). تقویر، شکله برکشیدن جامه. (تاج المصادر بیهقی)
آلت تناسل، و کاف آن را مفتوح و بعضی بی واو دانسته اند. ظن غالب آن است که مضموم و کاف عربی باشد زیرا که آلت کردن است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). وشگنه. (برهان). رجوع به وشگنه و شنگه شود
آلت تناسل، و کاف آن را مفتوح و بعضی بی واو دانسته اند. ظن غالب آن است که مضموم و کاف عربی باشد زیرا که آلت کردن است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). وشگنه. (برهان). رجوع به وشگنه و شنگه شود
نوعی از پای افزار باشد که شاطران و پیاده روان بر پای کنند. (آنندراج) (برهان) : پای پاکیزه برهنه به بسی چون به پای اندر دویدن کشکله. ناصرخسرو. ، نیم چکمه. (ناظم الاطباء)
نوعی از پای افزار باشد که شاطران و پیاده روان بر پای کنند. (آنندراج) (برهان) : پای پاکیزه برهنه به بسی چون به پای اندر دویدن کشکله. ناصرخسرو. ، نیم چکمه. (ناظم الاطباء)
بشکل. بسکله. بشکنه، بمعنی بشکل است که کلید کلیدان باشد. (برهان) (از فرهنگ نظام). کجک و کلید کلیدان. (مؤید الفضلاء). کژک کلیدان. (شرفنامۀ منیری). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 209 و بشکل و بشکلیدن شود
بشکل. بسکله. بشکنه، بمعنی بشکل است که کلید کلیدان باشد. (برهان) (از فرهنگ نظام). کجک و کلید کلیدان. (مؤید الفضلاء). کژک کلیدان. (شرفنامۀ منیری). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 209 و بشکل و بشکلیدن شود
کنار کوهی از گیاهان درخت سدر چوبی است بمقدار چهار انگشت که وسط آن باریکتر از دو سر وی است و وسط آن طناب بندند و آن برای اتصال دو قطعه خیمه بکار رود، چوبی که لای انگشتان متهمان میگذاشتند و فشار میدادند تا بجرم خود اقرار کنند
کنار کوهی از گیاهان درخت سدر چوبی است بمقدار چهار انگشت که وسط آن باریکتر از دو سر وی است و وسط آن طناب بندند و آن برای اتصال دو قطعه خیمه بکار رود، چوبی که لای انگشتان متهمان میگذاشتند و فشار میدادند تا بجرم خود اقرار کنند
مشکله در فارسی مونث مشکل دشوار مونث مشکل: هر عقده که در معنی ابیات مشکله و خیالات دقیق و پیچیده شعرا پیش میاید باسانی میگشود، جمع مشکلات. مونث مشکل:جمع مشکلات مونث مشکل، جمع مشکلات
مشکله در فارسی مونث مشکل دشوار مونث مشکل: هر عقده که در معنی ابیات مشکله و خیالات دقیق و پیچیده شعرا پیش میاید باسانی میگشود، جمع مشکلات. مونث مشکل:جمع مشکلات مونث مشکل، جمع مشکلات
نازنین پر ناز زن همانندی همتاشی قطعه ای که از هندوانه و خربزه و مانند آن با کارد برند قاچ، قطعه ای از لباس و پارچه که به میخ یا جای دیگر بند شود و پاره گردد
نازنین پر ناز زن همانندی همتاشی قطعه ای که از هندوانه و خربزه و مانند آن با کارد برند قاچ، قطعه ای از لباس و پارچه که به میخ یا جای دیگر بند شود و پاره گردد