- وشل
- آب کم تراو تراب، اشک کم، اشک بسیار از واژگان دو پهلو، ترس
معنی وشل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چشمه کم آب در برخی از روستاهای ایران شاشموشی گفته می شود
دست معیوب واز کار افتاده وبمعنی رتبه وپایه ونردبان هم میباشد، نمونه گونیای خیاطی
گرفت و گیر، دو چیز که بر هم چسبند و در هم آویزند
پیوند
فرومایه کردن، واگشادن، رذل کردن
بد و ناپسند از هر چیز
دو چیز که بر یکدیگر زنند تا صدا کند دو چیز است که با یکدیگر بگیرند و بکوبند. جهش دفق
بقیه آب که در دلو باشد
بخار، برای مثال دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون / ز وشم دهانش جهان تیره گون (فردوسی - مجمع الفرس - وشم)
خال، خالی که با نیل و سوزن روی پوست بدن ایجاد می کنند، خال کوبی، خالکوبی، کبودی
خال، خالی که با نیل و سوزن روی پوست بدن ایجاد می کنند، خال کوبی، خالکوبی، کبودی
به یکدیگرچسبیده، درهم آویخته
آب اندک، بقیۀ آب که در دلو باشد
صمغ درختی به همین نام با طعمی تلخ که مصرف دارویی دارد، بهش، خشل، مقل، مقل ازرق، مقل مکی، مقل عربی، مقل یهود، وقل، راحة الاسد
نوعی درخت خرمای هندی
نوعی درخت خرمای هندی
بالن
نوعی پارچۀ ابریشمی، واله
نوعی پارچۀ ابریشمی، واله
مقل، صمغ درختی به همین نام با طعمی تلخ که مصرف دارویی دارد، بهش، مقل ازرق، مقل مکی، مقل عربی، مقل یهود، وقل، وقل، راحة الاسد
مقل، صمغ درختی به همین نام با طعمی تلخ که مصرف دارویی دارد، بهش، خشل، مقل ازرق، مقل مکی، مقل عربی، مقل یهود، وقل، راحة الاسد
صمغ، شیرۀ خشک شدۀ درخت، صمغی تلخ مزه شبیه کندر
وصال، پیوند دادن دو یا چند چیز به یکدیگر، پیوستن، مقابل هجر
مرتبط شدن
در علوم ادبی در قافیه، حرفی که بی فاصله به روی می پیوندد و روی به واسطۀ آن متحرک می شود، چنان که در شعر زیر «یا» حرف وصل است و به سبب آن «را» که حرف روی باشد متحرک شده است،برای مثال خوش بود یاری و یاری در کنار سبزه زاری / مهربانان روی برهم وز حسودان بر کناری (سعدی۲ - ۵۷۴)
پیوند
بند اندام، عضو بدن
مرتبط شدن
در علوم ادبی در قافیه، حرفی که بی فاصله به روی می پیوندد و روی به واسطۀ آن متحرک می شود، چنان که در شعر زیر «یا» حرف وصل است و به سبب آن «را» که حرف روی باشد متحرک شده است،
پیوند
بند اندام، عضو بدن
بز کوهی، در علم زیست شناسی حیوانی علف خوار شبیه آهو با شاخ های بلند و ریش دراز که برای گوشتش شکار می شود، پاژن، پازن
آلوده، آنکه یا آنچه به چیزی پاک یا ناپاک آغشته شده
پستانداری از خانوادۀ گربه با پوست نرم و سیاه، رودک
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سمانه، کرک، ورتیج، بدبده، سلویٰ، سمان، کراک برای مثال در جنب علو همتت چرخ / مانندۀ وشم پیش چرغ است (ابوسلیک - شاعران بی دیوان - ۶)
فتح و ظفر، پیروزی
فرصت،برای مثال لبت سیب بهشت و من محتاج / یافتن را همی نیابم ویل (رودکی - ۵۲۵)
پیش دستی و دست یافتن به چیزی
فرصت،
پیش دستی و دست یافتن به چیزی
نقش و نگار جامه، جامۀ نقش و نگاردار، پرند، جوهر شمشیر، دیبا و اطلس، پارچۀ ابریشمی لطیف رنگین، برای مثال درخت سیب را گویی ز دیبا طیلسانستی / جهان گویی همه پر وشی و پر پرنیانستی (فرخی - ۴۰۳)
رتبۀ کارمندان دولت، پایه، مقیاس رتبه بندی و تعیین درجات، مقیاس سنجش اندازه های طرح یا نقشه نسبت به نمونۀ واقعی، خط کش یا وسیله ای دیگر که به کمک آن اندازه های واقعی تبدیل می شوند یا برعکس
کاج، درختی خودرو با برگ های سوزنی و میوۀ مخروطی شکل، کاژو، ناژو، ناجو، نوژ، نوج، نشک
سرو کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عرعر، ابهل، ارجا، مای مرز، ارس
سرو کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عرعر، ابهل، ارجا، مای مرز، ارس
نشلیدن، نشیمن، آویختگی و پیوستگی چیزی به چیزی، قلاب ماهیگیری
ترسو شدن، کاهلی مرد ترسو و بد دل
قلاب ماهیگیری
رگبار
ماهی بزرگی باشد که کشتی را فرو برد جای پناه و رهایی، پناه بردن نهنگ
ترس ترسو ترس بیم خوف جغع: اوجال
چرک چرم
گل و لای، منجلاب