معنی وال
وال
بالن
نوعی پارچۀ ابریشمی، واله
تصویر وال
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با وال
وال
وال
ماهی بزرگی باشد که کشتی را فرو برد جای پناه و رهایی، پناه بردن نهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
وال
وال
بال، نوعی ماهی بسیار بزرگ، نوعی پارچه
فرهنگ فارسی معین
وال
وال
بال، جناح، بالن، نهنگ، حریر، والا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
وال
وال
جوی آب، کانال، شیار، دانه ی پوک شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
زال
زال
پیر و سفید مو، فرزند سپید موی سام نریمان و پدر رستم پهلوان شاهنامه،
فرهنگ نامهای ایرانی
نوال
نوال
عطا، بخشش، بهره، نصیب
فرهنگ نامهای ایرانی
حال
حال
کنون، اکنون، اینگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
بال
بال
جناح
فرهنگ واژه فارسی سره
دوال
دوال
آسره
فرهنگ واژه فارسی سره