معنی وقل - فرهنگ فارسی عمید
معنی وقل
- وقل
- مقل، صمغ درختی به همین نام با طعمی تلخ که مصرف دارویی دارد، بهش، خشل، مقل ازرق، مقل مکی، مقل عربی، مقل یهود، وقل، راحة الاسد
تصویر وقل
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با وقل
وقل
- وقل
- صمغ درختی به همین نام با طعمی تلخ که مصرف دارویی دارد، بَهش، خَشَل، مُقل، مُقل ازرق، مُقل مکی، مُقل عربی، مُقل یهود، وُقل، راحَةُ الاَسَد
نوعی درخت خرمای هندی
فرهنگ فارسی عمید
وقل
- وقل
- گل گل خشل (مقل) از گیاهان مخ باد بزنی کویک باد بزنی از گیاهان ته شاخه: بر درخت، سنگریزه مقل
فرهنگ لغت هوشیار
وقل
- وقل
- بر وزن و معنی مقل است، و آن دوایی باشد مشهور به مقل ازرق. بخور آن بواسیر را نافع است. (برهان). رجوع به وَقْل و مقل شود
لغت نامه دهخدا
وقل
- وقل
- فرس وقل، اسب نیکو برآینده بر کوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا