اشتروار. (مهذب الاسماء). بار شتر، شصت صاع. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : هرچه از زمین حاصل شود ده یکی بباید دادن چون آن غله پنج وسق بود و وسقی عبارت از شصت صاع است و صاع پنج رطل است و ثلث رطل بغدادی به قول اهل حجاز. (تاریخ قم ص 169). ج، وسوق. (منتهی الارب). اوساق. (مهذب الاسماء). در حدیث جابر است از پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله: لا صدقه فی شی ٔ من الزرع و الکرم حتی یبلغ خمسه اوسق. (منتهی الارب). گویند وسق نزد اهل حجاز 320 رطل است و نزد عراقیها 480 رطل. (اقرب الموارد)
اشتروار. (مهذب الاسماء). بار شتر، شصت صاع. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : هرچه از زمین حاصل شود ده یکی بباید دادن چون آن غله پنج وسق بود و وسقی عبارت از شصت صاع است و صاع پنج رطل است و ثلث رطل بغدادی به قول اهل حجاز. (تاریخ قم ص 169). ج، وسوق. (منتهی الارب). اوساق. (مهذب الاسماء). در حدیث جابر است از پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله: لا صدقه فی شی ٔ من الزرع و الکرم حتی یبلغ خمسه اوسق. (منتهی الارب). گویند وسق نزد اهل حجاز 320 رطل است و نزد عراقیها 480 رطل. (اقرب الموارد)
گرد کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی). گرد کردن چیزی و بار نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و از این معنی است قول خداوند: و اللیل و ما وسق (قرآن 17/84) ، اذا جلل الجبال و الاشجار و البحار و الارض فاجتمعت له فقد وسقها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، راندن. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر). وسیق. (منتهی الارب) ، بار گرفتن ناقه و جز آن و گرفتن آب گشن در رحم و برداشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برداشتن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی)
گرد کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی). گرد کردن چیزی و بار نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و از این معنی است قول خداوند: و اللیل و ما وسق (قرآن 17/84) ، اذا جلل الجبال و الاشجار و البحار و الارض فاجتمعت له فقد وسقها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، راندن. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر). وسیق. (منتهی الارب) ، بار گرفتن ناقه و جز آن و گرفتن آب گشن در رحم و برداشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برداشتن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی)
کاغذ، برگ، واحد شمارش کاغذ، هر نوع صفحۀ فلزی پهن و نازک مثلاً ورق آلومینیوم، هر یک از کارت های مقوایی مصور و مستطیل شکل که برای هر نوع بازی قمار، بازی قمار با کارت های شکل دار مثلاً داشتند ورق بازی می کردند، برگ درخت
کاغذ، برگ، واحد شمارش کاغذ، هر نوع صفحۀ فلزی پهن و نازک مثلاً ورق آلومینیوم، هر یک از کارت های مقوایی مصور و مستطیل شکل که برای هر نوع بازی قمار، بازی قمار با کارت های شکل دار مثلاً داشتند ورق بازی می کردند، برگ درخت
پارسی تازی گشته تسک گونه ای ساو که به شمار گریب (جریب) گرفته می شده یا از آسیابان به شمار چاش و پهرست ساو (صورت مالیاتی) مقداری از خراج که بحسب سر جریب بر زمین زراعت و جز آن گیرند سهمیه مالیاتی که به حبوبات (بر حسب جریب) تعلق می گرفت، صورت مالیاتی
پارسی تازی گشته تسک گونه ای ساو که به شمار گریب (جریب) گرفته می شده یا از آسیابان به شمار چاش و پهرست ساو (صورت مالیاتی) مقداری از خراج که بحسب سر جریب بر زمین زراعت و جز آن گیرند سهمیه مالیاتی که به حبوبات (بر حسب جریب) تعلق می گرفت، صورت مالیاتی